نامه ای برای تو...

آقای هیولای عزیز( جوجوی سابق)

این جا وبلاگ منه و طبق نظر شما یک شخص می تونه هر کاری دوست داره تو وبلاگ خودش بکنه! مثلن این که کامنتایی که دخترا میان و قربون صدقه ش می رن و از سرتا پای نویسنده ی وبلاگ رو مورد لطف خودشون قرار می دن تایید کنه، ولی کامنت دوست دخترشو نه!

مثلن این که بیان و بگن این آفتاب کیه که شما فقط به اون جواب می دین و چنینه و چنانه و چهارتا دری وری هم بهش بگن، مورد تایید شما قرار می گیره اما دفاعیات آفتاب بیچاره و این که سعی می کنه یه جوری شما رو از بند این اتهام نجات بده رو تایید نمی کنین و می ذارین تو بایگانی!

مثلن این که آفتابی که کامنتاش در دفاع از خودش-و در واقع تو، چون منو که به قول خودت کسی اونجا نمی شناسه-تایید نمی شه، حتا حق نداره بره توی وبلاگ شخصی این آدما- که اصولن برای عموم آزاده- و از خودش دفاع کنه! چرا که خاله زنک ها میان و مستقیم از من به شما شکایت می کنن! حالا چرا ، نمی دونم! اونا هم مثل تو جرات و شهامتشو ندارن جوابیه ی منو تایید کنن و میان از من به تو شکایت می کنن! خوب کسی رو انتخاب کردن واسه شکایت اتفاقن! چون می دونن که تو دهن منو سرویس می کنی در دفاع از خوانندگان ِاتفاقن برحسب ِتصادف مونثِ وبلاگت!

خوب منم این جا-تو وبلاگ شخصی خودم- هر غلطی که دلم می خواد می کنم و اعلام می کنم که کسی که وبلاگ داره باید اول جنبه ی وبلاگ داشتن و وبلاگ نویسی رو پیدا کنه و بعد ازش استفاده کنه!!

کسی که توی همچین سازمان دروغ گو و کثافتی کار می کنه که از صبح  تا شب به مردم دروغ می گه شریک جرمشونه! شریک همه ی جنایت هاشونه! تو مسوولِ خونِ ن.د.ا ها و س.ه.را.ب ها هستی! تا حالا فکر کرده بودی که یه قاتلی؟!

و منم که میومدم تو وبلاگت کامنت می ذاشتم شریک جرم ِتو! برای همین تصمیم گرفتم که دیگه پامو اون جا نذارم و سر حرفم هم بودم...تا این که یکی از دوستای وبلاگیم که تو رو هم می خونه دیشب اومد برام اون کامنت کذاییِ وبلاگت رو کپی پیست کرد و از من خواست تورو بهتر بشناسم! منم که تو رو می شناسم!!...فقط یه مواقعی انکار می کنم و به خودم دروغ می گم و دلم می خواد باور کنم که من از هر چیز دیگه ای توی این دنیا برات مهم ترم! حتا از کارِت و وبلاگت و حتا از دخترای خ.ا.ی.ه مال وبلاگت!  ولی بعضی وقتا همه انگار دلشون به حماقت من می سوزه  و می خوان بهم بفهمونن که دارم اشتباه می کنم!

من حق داشتم در جواب اون کامنت از خودم دفاع کنم!! ولی توی وبلاگ قشنگ شما برای این که دعوا راه نیفته این کارو نکردم! عوضش رفتم توی وبلاگ خودشون و خیلی محترمانه بهشون گفتم چرا این قدر به این آفتاب بی نوا گیر می دن؟!!! همین! این کجاش بی ادبیه و این کجاش دعوا راه انداختنه؟ یعنی من حق ندارم حتا از خودم دفاع کنم و اونم به این دلیل احمقانه که " کسی نمی دونه آفتاب کیه!!"؟!! چه ربطی داره؟! من و تو و دوستای من که اون جا رو می خونن که می دونن آفتاب کیه!

یا شایدم تو واقعن منو نمی شناسی و نمی دونی من کیم؟!

یا شایدم از نظر تو من اصولن کسی نیستم؟!


من خیلی احمقم...وای خدایاااااا خیلی احمقم من ! که برای این که بلند می شم سرچ می کنم ببینم کی از تو بد گفته و می رم جوابشون رو می دم، الان باید بهت جواب پس بدم! این به جای تشکرته؟

من اگه از تو دفاع می کنم منتی روی سرت نمی ذارم...تو تمام ِمن هستی...من تویِ وجودِ لعنتیِ خودم تو رو می بینم...به خاطر خودمه اصلن که از تو دفاع می کنم! نه به خاطر تو...پس منتی روی سرت نیست...

ولی باشه...اگه این حق رو هم ازم سلب می کنی ، حق ِوبلاگ گردی و کامنت گذاشتن و دفاع از تمامیتِ وجودم رو، دیگه همچین کاری نمی کنم!...

هیولا! من تورو با دوستای خ.ا.ی.ه مال وبلاگیت و با قربون صدقه هاشون تنها می ذارم! من تورو با توهمات خودت که فکر می کنی با 4 تا برنامه می تونی دنیا و تمام دختراشو مال خودت بکنی تنها می ذارم!

ولی تو می دونی منو با چی تنها گذاشتی؟!

با این حقیقت که همه چیز-بی اغراق می  گم- همه چیز توی این دنیا از من برای تو مهم تره!

با این حقیقت که من حتا حق نداشتم از تو -از خودِ تو- دفاع بکنم!

با این حقیقت که من از نظر تو ،توی وبلاگت یه مزاحم بیش نبودم!

با این حقیقت که تو ترجیح می دی من ازت دفاع نکنم و اصلن چیزی ازت ننویسم! چون نمی خوای دخترا فکر کنن تو دوست دختر داری و کسی هست که ازت دفاع می کنه یک تنه! چون می ترسی اون وقت دیگه نیان و قربون صدقه ت نرن!

با این حقیقت که من تمام این 4 سا ل لعنتی عمرم رو به ف.ا.ک دادم...

ولی در مورد اون دخترا ،اشتباه می کنی! من رفتم توی وبلاگ هاشون که همینارو بهشون بگم! رفتم بگم که رابطه ای بین من و تو نیست و خیالشون راحت باشه و تو مال من نیستی و می تونی مال تک تک اونا باشی! می تونن هر چه قدر دلشون خواست شب ها با خیالت بخوابن! می تونن هر چه قدر دلشون خواست به من فحش بدن و بد و بیراه بگن! رفتم بهشون بگم که ذهنشون رو درگیر نکنن که شاید آفتاب و ....رابطه ای دارن!

من از تو گذشتم، از همه چیزم گذشتم، از تمام حق و حقوقم گذشتم.

به خاطر تو!

اما تو اینو نفهمیدی!

فکر کردی این کارم هم در راستای همون بیلاخ دادن هام به راننده های متخلف دورور برمه! فکر کردی این کارام هم در راستای همون احقاق ِحقوق بشره که در موردش حرف می زنم!

نه هیولا!

این کارم فقط و فقط به خاطر تو بود!

حالا که علنن ازم خواستی توی هیچ کدوم از کارات و کامنتات و وبلاگ های دیگه ای که در موردت خوب وبد می نویسن دخالت نکنم، مثل همیشه "نه "نمی گم بهت...

نمی دونم خودت اینو می دونستی یا نه، ولی من به بچه های وبلاگم هم بعد از اون پست"پایان"، گفتم که تو دیگه برای من فقط یه دوست معمولی هستی و نه چیز دیگه ای...دوست معمولی هم که می دونی برای من یعنی کسی که بود و نبودش مهم نیست! تصمیم گرفتم بعد از اون اتفاق و اون پست که دیگه نه عاشقت باشم و نه قربون صدقه ت برم و نه به خاطرت زار بزنم و نه باهات دعوا کنم! انگار که وجود نداری اصلن! هر وقت بودی و باهات حال کردم، از زندگیم در اون لحظه لذت می برم و هر وقت هم نبودی و اعصابت رو نداشتم، خودم رو اذیت نمی کنم و نادیده ت می گیرم!

به همین راحتی!

و واقعن همین جا اعلام می کنم که از بعد از اون تصمیم تا امروز به خوبی این کارو انجام دادم! به خودم آفرین می گم بابت انجام این کار دشوار! امشب هم اگه عصبانی شدم و نتونستم نادیده ت بگیرم زیاد خوشحال نشو! بیشتر دلم گرفته بود از این روزگاری که همه ی عاشقا مظلومن و حرفاشون سانسور می شه و همه ی ظالم ها آزادن و تریبون دست ِ اوناست! قضیه کاملن س.ی.ا.س.ی بود که از قضادر مورد تو هم صدق کرد و من دیگه قاطی کردم!

به خودت نگیر! برو و با توهماتت و جیگرای وبلاگت خوش باش! منم همچنان در ادامه ی پست قبلی اعلام می کنم که همه چیز بین ما تموم شده و این که جواب تلفنت رو می دم به این معنی نیست که عاشقتم!!!!

ازت متنفرم..از تو و همه ی اون دخترایی که آبروی هرچی دختر رو بردن با اون کامنتای وقیحی که برات می ذارن و اون شکل لزجی که قربون صدقه ت می رن و ازت تعریف می کنن!! از اون دخترِ مثلن تحصیل کرده ی احمقی که لوگوی وبلاگش عکس ا.ن عنتره با اون لبخند کثیف و وقیحش و با شعر احمقانه ی"  ما میتوانیم" در کنارش!! انگار که توی این مملکت زندگی نمی کنه و شایدم از  همون ف.ا.ح.ش.ه هاییه که از همین راهِ طرفداری از اون عنتر نون می خورن!! ( البته منم با کامنتی که براش گذاشتم از خجالتش در اومدم!!)

از این می سوزم که کامنتِ اون باید تایید بشه ولی کامنت من و دوستام نه! لیاقتت همینه عزیزم!  هر کس به اندازه لیاقتش! تو هم لیاقتت همینه....

آقای سِلِبریتی عزیز، (دقت کن که تلفظش رو این دفعه لا اقل درست بگی!!برات کسره هم گذاشتم!)

کاش عادت نمی کردی به سان.سور هرچیزی که بر خلاف میلته!


دوستای گل و عزیزم،همون معدود نفراتی هم که وبلاگ اون هیولا رو می خوندن و می شناختنش، لطفن به خاطر من دیگه پاشونو اون جا نذارن...اون جا فضاش وهواش آلوده ست...اون جا پره از این احمقایی که هیچ چیز توی دنیا براشون مهم تر از خاله زنک بازی های این جوری و سرک کشیدن توی زندگی دیگران و دونستن سن و وضعیت تاهل و تعداد دفعاتِ ارگا.سمِ روزانه ی هنرپیشه ها و گوینده های رادیو و تلویزیون نیست!! از شمایی که همیشه و همه جا همراه من بودین،خواهش می کنم دیگه اون جا نرین واگه هم می رین کامنتی نذارین...بذارین این آدم با همون معدود احمق هایی که دور خودش جمع کرده برای مدح و ستایشش، خوش باشه.


لینکت رو برای ابد از این جا بر می دارم!

خودت خواستی، لینک رو گذاشتم...

امشب هم خودت خواستی، لینک رو برداشتم!

می بینی چه آفتاب حرف گوش کنی بودم و اون وقت تو قدرم رو ندونستی؟!!

یعنی دخترای دیگه و طرفدارات این قدر-وااااااااااااای جوجو، ببخشید هیولا- این قدر برات مهمن که به خاطرشون صدای ضجه های منو به آسمون می رسونی؟

خودِ آسمون امیدوارم جوابتو بده و انتقامم رو ازت بگیره...

همین.

این مهمه ،که می دونم،واسه من چه قدر عزیزی

من که جامِ عشق رو دادم، چه بنوشی چه بریزی...




نظرات 50 + ارسال نظر
جوجو چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

ممنونم از ابراز لطفت...

شما؟!!!

هما پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ

آفتاب عزیزم میشه بگی کدوم ادی که تو فیس بوک دارم از توئه؟؟ من آخه فیس بوکم یه کم قاطی کرده.
وااااااااااااااای نمیدونم الان کجا باید جوابمو بدی اگه ممکنه یه مسیج تو فیس بوک بهم بزن. خیلیییی ببخشیداااااا. بووووووووووووووس

نه هما جان! متاسفانه من فیس بوکم بالا نمیاد و هنوز نتونستم ادت کنم! فری گیت هم مثل من قاطی کرده امشب...
فردا از سر کارم ادت می کنم عزیزم.بووووس

جودی آبوت پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:02 ق.ظ http://www.sudi-s.blogsky.com

وای خدا چقدر دیر فهمیدم که اونم اینجا بلاگ داره ! دلم می خواست ببینم چجور آدمیه

همون بهتر که نفهمیدی عزیزم! چیز زیادی رو از دست ندادی!

سیگار برگ پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ق.ظ

خب من بلاخره چند تا چیزو فهمیدم!
جوجوی مورد نظر شما در ... کار می کند!
جوجوی مورد نظر شما طرفدار ا.ن می باشد!
جوجوی مورد نظر شما در لینک هایتان قبلا موجود بوده!
بلاگش رو بده جدا ببینم این بشر کیه!

نه بابا بیچاره طرفدار ا.ن نیست که! اون دختره که براش کامنت می ذاره و اونم تایید می کنه طرفدار ا.ن هست!
که از نظر من جفتش یکیه!

ممول پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:26 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام آفتاب من
الهی من بمیرم برات گه این جوجوی مسخره تو رو اینقدر عذاب می‌ده. آفتاب من نمی‌دونم باید چی بگم. اما هر بار که بهم می ریزی و می نویسی من هم داغون می‌شم.
بهش اهمیت نده لطفاْ.
مواظب خودت باش.

رویا پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ق.ظ http://sewnlips.blogfa.com/

سلام گلم
عزیز دلم ببین چقدر عصبانی شدی
اخه چه فایده یه رابطه زیبا ادم رو انقدر عصبانی کنه
من یه چیزو شنیده بودم اما الان مطمئنم
مردهای هنرمند رو نمیشه یه رابطه همیشگی عاشقانه باهاشون داشت
به خاطر اینکه ...
خودت که میدونی یکی از مشکلات من و او هم دوستان هنرمندش بودن که اون میخواست ازشون خیلی چیزا یاد بگیره
اما گل من
این مدل رابطه بدترینه
این که بهش بخوای بی احساس بشی
نمیشی
ازش دور میشی
انقدر دور که توی مه گمش میکنی
و هرگز هم رو ژیدا نمیکنین
نرو گلم
راهی که من رفتم نرو
یا بمون و همه چیو درست و از رو اصول بسازو و پای همه سختی هاش بمون
یا بذار جفتتون به ارامش برسین
بدون اون ارومی؟ هستی؟
فکر نمیکنی حالا که هنوز کنار هم هستین بشه همه چیو با یه مرور سر جاش گذاشت؟
من از راهی که رفتم پشیمون نیستم
میتونی راه رفته من رو بیایی؟
به جای پاهام نگاه کن

می تونم رویا...باید بتونم...تو هم باید کمکم کنی...
من دیگه نمی خوام این قدر خودمو با تحقیرهای اون عذاب بدم...خیلی برام زور داره که می رم دهن هر کس رو که ازش بد می گه می بندم ولی اون برمیگ رده به من می گه به خاطر حرفای توئه که اینا منو می کوبن و ازم انتقاد می کنن! خیلی زور داره که بهم می گه لطفن تو از من دفاع نکن!
رویا مگه من چی خواستم ازش در قبال این دفاع کردنام؟ من از خودم و عشقم و هنرش دفاع کردم...نباید می کردم؟!
حالا که اون می خواد من دیگه کاری به کارش ندارم رویا ...
نه دفاعی ازش می کنم و نه کاری به کار اون طرفدارای حسودش دارم.بذار همونا بهش حسابی حال بدن.فقط دارم روزی رو می بینم که اونا با مغز از همون بالا می ندازنش پایین و اون وقت دوباره من باید زخم هاشو مرهم بذارم!
ولی کور خونده..من دیگه خسته شدم...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ

!!!!!!!!!!woooowwwww
من که تازه رسیده م و اصلا از این جریانات خبر ندارم.
اومده بودم بگم چقدر جالب که تونستم با یک دهه پنجاهی نقطه ی اشتراک پیدا کنم.آخه همیشه فکر می کردم هیچوقت آبم با یه دهه پنجاهی توی یه جوب نمیره و حرف همو نمیفهمیم.
البته خب تو هم آخرای پنجاهی و به شصت خیلی نزدیکی
موفق باشی.

مهران پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ب.ظ http://sorooshgroup.blogfa.com

من اتللو هستم.همون سیاه مغربی که شک کرد.و شک دیوونه اش کرد.اما اون شک کرد و من از شک فراترم.برو وبلاگش رو بخون....آرزووووووووووووووووو
دارم میترکم.
می بینم که اوضاع تو هم حسابی قمر در عقربه.
امیدوارم بهترین تصمیم رو بگیری...اگه کمکی از من خواستی حتما بهم بگو .خوشحال میشم بتونم کاری برات بکنم.راستی اگه دوست داشتی منو هم توی فیس بوک اد کن.mehranmoghaddar

کتایون پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.daysofourlives.blogfa.com

ببخشید آفتاب جون.یادم رفت اسممو توی کامنتم بنویسم.
کامنت قبلی مال من بود.

هما پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:48 ب.ظ

منم خیلی دلم میخواد بدونم کیه این آقای جوجو! میدونستم تو تی وی کار میکنه اما نمیدونستم وبلاگشم تو لینکای تو هست. آخه من نسبت به آفتاب جونم غیرتیم!! بگو آدرسشو من بفهمم کیه این کسی که عوض اینکه اون قربون آفتاب بره دخترا قربون اون میرن!!!! (چی گفتمااااا :دی)

قربونت برم گفتم که چیز زیادی رو از دست ندادین! من که گفتم اون چه جور ادمیه! خودم هم دیگه دلم نم یخواد ببینمش! نه خودشو نه وبلاگشو!

عسل (سمفونی حماقت) پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:57 ب.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

شیطونه میگه برم این جناب هیولا رو . . .

آفتاب . . . تو این دنیای مسخره هرچی بیشتر بفهمی بدتره . . . یا باید مثل بعضیا کودن باشی یا . . . نمی دونم . . .

خودتو اذیت نکن . . .

خیلی حرفا دارم
اما می دونم حوصله شنیدن اینجور حرفارو نداری


بوس بوس

ی ک ت ا پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.1taaa.blogfa.com

میشه آدرس هیولاتو برام بزاری ؟؟ البته اگه خواستی ...

تو که تصمیمتو گرفتی ، از پسشم داری بر میای ، پس دیگه حرص اتفاقایی که به جوجو مربوطه رو نخــور ... بابا مگه ما چند بار زندگی می کنیم ؟؟؟ میخوای همین یه بارتو هـــــی حرص بخوری و اعصابتو خــرد کنـــی ؟؟

ی ک ت ا پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.1taaa.blogfa.com

راستش برا من فرقی نمیکنه ، بیشتر حس کنجکاویم گل کرده ،میترسم شبا خوابم نبره خودت هر جور راحتی

هما پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:23 ب.ظ

آفتاب جونم ادت رسید اما نمیدونم چرا فری گیت من حالا قاطی کرده نمیتونم اکسپت کنم مرسیییی که ادم کردی عزیزم
سانازم خب همشهریه دیگه با هم دوست شدیم :دی

راستی به نظر من بهترین کارو در قبال جوجو میکنی عزیزم. موفق باشیییی

باشه همای عزیزم منم فری گیتم قاطی کرده که البته منطقیه به خاطر فردا!!
من منتظرت می مونم خانوم خوشگله.بوووس

اورانوس پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:45 ب.ظ

سلام عزیزم
توروخدا انقدر اعصابتو خورد نکن و به کارا و حرفاش گیر نده بهخ دا زمان همه چیزو حل می کنه پس ناراحت نباش عزیزم
خیلی دوست دارم گلم
مواظب خودت باش

نازی پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:47 ب.ظ http://www.asali-n.blogfa.com

هر چقدر ازش دورتر بشی آفتاب آرامش بیشتری خواهی داشت.آدم واسه 1 دوست معمولی که بودو نبودش فرقی نداره اینقدر انژی نمیذاره

رویا جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ق.ظ http://roie.blogsky.com/

این راههو منم رفتم
دوستش داشتم ته دلم اما کارهاش به نوعی دلم رو میشکست
دوستم داشت اما لجباز و خودخواه بود
مشکلای روابط ماها اینه که بلد نیستیم چی کار کنیم تا مشکلاتمون حل بشه
به پشت سرمون نگاه نمیکنیم
تا ببینیم چه راه طولانی اومدیم
انقدر احساسات سیاهمونو بهش بها میدیم که یادمون میره تمام اون حسهای طلایی رو
اگر منطق و احساست بهت میگه به هم بزن و فراموشش کن
اگر نشستی فکراتو کردی و یه جمع بندی از همه مراحل دوستیتون داشتی
اگر گذاشتی اون هم از خودش دفاع کنه
اگر روش حسابی فکر کردی
اگر میدونی میتونی تمام روزهای سخت بعدش رو تحمل کنی بدون خیلی از دوستات کنارتن اولیش خود من
من حالا که از اون رابطه بیرون اومدم وقتی به روزهای احر رابطمون نگاه میکنم باورم نمیشه اون همهه فشار رو تحمل کردم
الان تنهایی و دلتنگی و همه زخمهایی که خوردم رو با در کنار اون بودن تحمل نمیکنم
دلم برای صداش و حرفاش ژر میزنه اما اگر باز هم قرار به انتخاب باشه تنهاییم رو ترجیح میدم
چون خسته شده بودم
چون نمیکشیدم خیلی از کارهاشو
چون ایده ئالهای من چیز دیگه بود
میتونی گلم؟
میتونی قدم به این راه بذاری؟

گلکسی جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام
خوبی افتاب؟
همین راهی که در پیش گرفتی عالیه
باش دوس معمولی باش و اروم اروم ولش کن
اینجور ادمها که متاسفانه زیاد هم هستن چون خیالشون راحتن یکی مثل تو دوسشون داره و پشتشون هست همه کاری مکینن
ولی کافیه بفهمه که طرفشو از دس داده
اون وقت دستپاچه میشه
نگو جوجو اینجور نیس
که اونم ادمه
و این اخلاق تو وجود همه ادم ها هست
مواظب خودت باش
زندگی اونقدر ارزش نداره که انقدر خودتو عداب بدی
کاش میشد وبلاگ این بشر رو میدادی من دهنشو صاف میکردماا

کتایون جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.daysofourlives.blogfa.com

فکر کردم تا حالا گوشه ی سمت چپ وبم.گوشه ی سمت چپ بالای صفحه رو خوندی.
اونجا تاریج کامل تولدم رو نوشته آفتاب جان.
موفق باشی.

پسرک آبنبات فروش جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:20 ب.ظ http://lollipop01985.blogsky.com/

مثه اینکه تو هر بار یادت میره من از خیلی وقت پیشا کنار تو و جوجو بودما!!
در ضمن از این دعواها دیگه دارم خسته میشما!!
مهرم حلال جونم آزاد اباب بسه دیگه...شماها مثه اینکه بزرگ مایینا.مثل ما راه و چاه از شما باید یاد بگیریم.

پاییز جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ب.ظ http://www.roodkhaneyevolga.blogfa.com/

سلام آفتاب عزیزم.دل به دل راه داره. منم دلم زودی برات تنگ میشه.
نمی دونم چی بگم. ناراحتم. به خاطر ناراحتی تو نه چیز دیگه.
من شخصا وقتی یه مشکلی برام پیش میاد، فقط نظر خودم و کاری که دلم میگه رو انجام میدم و اصلا نمی تونم حرف بقیه رو قبول کنم. گاهی درمونده میشم که: وای بچه ها چیکار کنم، و نظر همه رو هم میشنوم. اما در آخر همون کاری که دلم میگه رو انجام میدم. تا دست آخر اگه هم پشیمون شدم بدونم خودم بودم.
واسه همین برا تو هم نظری نمیتونم بدم. همه چیز به خودت بستگی داره. صلاح آدما رو اول خدا میدونه، بعد خودشون.
همه چیز درست میشه. زمان همه چیزو درست میکنه. به این ایمان دارم.
مواظب خودت باش عزیز دلم. می بوسمت

مهران شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ق.ظ http://sorooshgroup.blogfa.com

جوجو اونجا بود؟
من آخر نفهمیدم تو با اون قهری یا آشتی.
من کاری به کامنت اون ندارم.کرم از خود درخته.

عسل شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:27 ب.ظ http://lonelyisland.blogfa.com

اعتراف می کنم که هیچی از این پست نفهمیدم! و اصلن نمیدونم مخاطب کی بود و ..... وا یآفتاب گیجم کردی!!!!

عسل (سمفونی حماقت) شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:37 ب.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

عسل(سمفونی حماقت) شنبه 5 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:41 ب.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

وقتی می خونمت یاد خیلی چیزا میفتم
خیلی چیزا.............................

من یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:23 ق.ظ

ببخش آفتاب گلم که این حرف رو می زنم اما انقدر از جوجو تعریف کرده بودی که من یه تصویر خیلی متفاوتی از قیافه اش توی ذهنم داشتم الان که عکسش ر و دیدم خیلی تو ذوقم خورد

سعید یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ http://jeomong.blogsky.com

سلام وبلاگ خوبی داری به من هم سری بزن
برای تبادل لینک هم آماده ام

فری یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ق.ظ http://feryjey.blogfa.com

من خیلی کوچیکتر و کم تجربه تر از تو هستم ولی همیشه دلم میخواست بهت بگم آقای هیولا لیاقتت رو نداره و اونجوری که تو دربارش فکر میکنی نیست ولی وقتی می دیدم اینقد دوسش داری دلم نمیومد چیزی بگم.
خیلی خوبه که اینقدر قوی هستی.بهت تبریک میگم

salam یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:55 ق.ظ

afatab aziz
mikham barat khososi bezaram ama zaheran nemishe

nashenas یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ق.ظ

salam aftabe aziz doste majazi va motarjem man
ebteda begam man mardi 40 sale va khanande ghadmi mataleb u hastam keh barat payam nazashtam
khyli mayel bodam bebinam keh sarneveshte u ba ien bf chi mishe
garche natijasho midonestam hads bezanam
momkene az harfam narahat bewshi
ama bedon az royeh yeh vazife ensani migam
lotfan serfan khodetam bekhon va omomi ham nakon
bebin doste man keh bad az 2 sal hese mikonam khob ba ehsas va afkaret ashenam
man yeh mardam va jense khodamo khob mishnasamn
bedon azizam on dostet ya hamon bf shoma ghasde ezdevaj ba u ra nadareh
chon ghable ezdevaj ba u beh hamon chizi keh mikhad reside va degeh angizeh nist
dar sani on kochiktar az tost
pas mantegi feker kon va khodetu jayeh on bezar
'az tarafi ham feker cheshmaye negaran madaret bash
u faghat beh feker khodet nabash
u ba 30 sal sen forsat andeki dari barayeayandat
vaghan hanoz nemidani taraf faghat beh feker rafeh niyaz atefi va jesmi az toeh
midoni mardan ziba shoharan khobi nistan
u tahsil kardeh va ehsasam migeh khyli ziba hasty
tanha kasi keh tu ien rabteh zarar mikoneh u hasty
nazar ien ehsase bimantegh bar aghlo manteghe u ghalbeh kone
hanoz forsat dary agar beh khodet biyaei
yek dost nashenas va ozve heyat elmi daneshgah

عسل یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ق.ظ http://lonelyisland.blogfa.com

وای آفتاب!!! نمیدونم چی بگم! بخدا من کم آوردم توی این رفتارا تو چطوری داری تحمل میکنی؟؟؟ من تک تک حرفهات رو میفههمم! شاید شدتش رو درک نکنم اما بخدا میفهمم که چی میگی و چیه که داره اذیتت میکنه! فقط میتونم واسه آرامشت دعا کنم کار دیگه ای از دستم بر نمیاد متاسفانه

یک زن یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ب.ظ

گل من درست باز نشدن کامنت شما هم چند روز ی مشکل من بود راستش این هیولای شما ! (ببخشید البته) هنوز در راه عاشقی نیفتاده وگرنه اینهمه حساسیت یه نفرو فقط ارج می گذاشت و بس بازهم می گم فقط باید خونسر د باشی عزیز دلم
می بوسمت

Pixy یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 03:32 ب.ظ http://www.pixy.ir

تشخیص کاربران مخفی یاهو مسنجر

نشان دهنده وضعیت آنلاین ، آفلاین و مخفی بودن در یاهو

کد قراردادن تشخیص کابران مخفی یاهو مسنجر در سایت یا وبلاگ شما

<p align="center"><iframe style="WIDTH: 440px; HEIGHT: 355px" border="0" name="I1" src="http://www.pixy.ir/Yahoo" frameborder="0"></iframe></p>

روح جوجو یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:52 ب.ظ

آفتابی یعنی منم که روحه جوجوام دیگه یه دوسته معمولیم واست؟

منم هیولام؟

آفتابی بگو دوستم درای بگو من روح رو دوست داری هر چند اینجا تو این کامتات بعضیا با منم بدن و من رو به جوجو ربط دادن (میدونی کیو میگما) ولی بگو روح جونور دوست شداری تو که می دونی من بی آبجی آفتابم زنده نیممونم الهی تصدقت بشم.
چیییی داداششش چیییییییی دوستم داری آره؟

داداش محسن دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ

وا آبجی؟
کدوم کامنتمو داری میگی؟ من در م ورد برنامه های اون کامنت نزاشتم!
من که می دونی خیلی دیدمش که هم از نزدیک هم از تلوزیون و هر هفته برنامشونو چون نسرین جون دوست داره میبینیم!
کامنتت رو الان دیدم نمی دونم یعنی چی؟
مطمئنی من گذاشتم؟ کامنتی که فکر می کنی واسه مه واسم خصوصی کن ببینمش که من گذاشتم یه کسه دیگه

آوا دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:14 ق.ظ

آفتاب جون حالت خوبه؟تو معلومه داری چیکار میکنی؟دو تا پست با فاصله زمانی کم و اینقدر متضاد؟تصمیم داشتم دیگه تو کارات دخالت نکنم ولی بی تعارف بگم دیگه شورشو درآوردی.آخه دختر تو که بدون اون نمیتونی طاقت بیاری مگه دیوونه ای اینقده تو کاراش کنکاش میکنی و خودتو عذاب میدی؟وقتی میدونی جوجو همینیه که هست و طبق اعتراف خودت با وجود اینهمه بدقلقیهای تو بازم مونده و ادامه داده٬پس دیگه تو چه هراسی از وجود مگسهای دور شیرینی داری؟اونطور که من فهمیدم جوجو بواسطه شغل یا جذابیتش مورد توجه دخترای دیگه اس٬پس مطمئن باش تا اون هست این مشکلات هم هست.پس دیگه تموم کن این غر زدنها رو.چرا همش خودتو مقایسه میکنی و میخوای تو همه جوانب فقط به تو تمرکز کنه.اینجوری بیشتر اونو از خودت میرونی.عشق لیلی و مجنون فقط تو قصه هاس پس توقع زیادی از مردهای امروز که دورو برشون پر از دخترهای... است نداشته باش.فقط تکلیف خودت رو روشن کن.ببین تو واسه چی نمیخوای اونو از دست بدی و اون واسه چی با وجود آدمهای جور واجور اطرافش و محبوبیتش و غر زدنهای تو نمیخواد تو رو از دست بده.بزرگ شو دیگه آفتاب.

افسون دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:19 ق.ظ

واییییی افتابم چقدر دلم برات تنگ شده بود باور کن بهت سر میزدم ولی دل و دماغ درست و حسابی برای کامنت گذاشتن نداشتم.
افتاب مبارز من خوشحالم که با جوجو اشتی کردی از همه مهمتر خوشحالم که هدف داری یه هدف بزرگ. چقدر خوبه که جوجو با مبارزه تو مخالفت نکرده.

تینا دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:12 ق.ظ

آفتاب قشنگم.... حالت خوبه؟ دیروز کجا بودی؟

افسون دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:15 ق.ظ

افتااااااااب.......
کاش لینک جوجو رو بهم میدادی ....
قول میدم اگه رفتم خاموش بمونم.

فاطمه دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ

سلام
خوندم ولی اخرش متوجه نشدم آخرش چی ؟؟؟افتاب جان من سیستم خونمونم مشکل داره...الانم دارم از بیرون برات کامنت میذارم ....نکه هول هولی میخوونم ....واسه این خوب متوجه نمیشم
گیمج می زنم
اما متاسفانه باید بگم که دوروبرایای ما فقط ازدواج یه دختر براشون مهمه ...واگه حتی بگی هنوز شرایطشو نداری خیلی از همین ادمای کوتاه فکر بنارو رو چزایی دیگه میذازن
گلم این کامتنو خصوصی بزار بمونه

سیگار برگ دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:49 ب.ظ

خوب خدا رو شکر مشکلات داره حل می شه

ma دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ب.ظ

to kheili bichareyi.kheili.azizam assan taadole ravani nadari,bichare ye ruz migi juju azat motanafferam yeruz ghorbun sadaghash miri.motmaen bash ye mard ye zanoke adat dare hamishe khodesho kuchik kone vaghean dus nadare.dokhtarayi mese to hale mano beham mizanan.baske khale zanak bazi dar miaran.bad bakht

خانم دکتر روانشناس!
چیزی به اسم آی پی تا حالا به گوشت خورده؟!!!!
این دفعه می خوای بری جایی نظر بدی و اسم نذاری و در بری از ترس، یه اطلاعاتی در مورد آی پی به دست بیار بعد!!
واقعن برای انسان های ضعیف النفسی مثل تو متاسفم که همه ی عقده های روانیشونو می خوان توی زندگی خصوصی یه نفر و با کوته فکری خودشون که فکر می کنن عشق هم مثل لباساییه که می پوشن خالی کنن! عزیزم من یه دکتر روانکاو خوب سراغ دارم که از فامیله!! اگه دیدی بقیه ی دکترا جواب ندادن و ازت قطع امید کردن یه سری بهم بزن تا آدرسشو بهت بدم!
یک بار دیگه پای کثیفتو بذاری تووبلاگ من دری وری بنویسی می دمت دست پلیس جرم های رایانه ایو آدرستو هم این جا می ذارم تا آبروی نداشته بره!!
این جوری نمی تونی امار 2 نفره ی بازدید کنندگانت رو بالا ببری عزیزم! یه فکر دیگه بکن! مثلن می تونی عکسای آنچنانی خودت رو که با پسرای مختلف گرفتی بذاری تو سایتت، شاید یه سری بد سلیقه ی دختر ندیده یه سری بهت زدن!

هما سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ق.ظ

عزیزم کاش واسه پست جدیدتم کامنتو باز میذاشتی. با نظرت در مورد ازدواج کاملا موافقم. این قید و بندی که ازدواج ایجاد میکنه اون چیزی نیست که یه عاشقو آروم بکنه. یکی اگه عاشق باشه نیازی به ازدواج و تعهد زوری نداره و چه بهتر که تعهد ازدواج نباشه چون در این صورت با همه وجودت با یکی هستی نه زورکی.اما تو این خراب شده کلی فضول دوروبر آدم ریخته!!! متاسفانه این فرهنگ درست تو این کشور وجود نداره.

آفتاب جوووونم کاش آدرس جوجو رو به من میدادی ببینم کیه اون کسی که تو اینقدر عاشقشی و اینقدرم از دستش حرص میخوری. میشه...که...بدی آدرسشو؟؟؟

وااااای خوش به حالت که تو این جنبش سبز سهمی داری منم خیلیییی دلم میخواست تهران بودمو یه حضوری داشتمو یه کاری میکردم. اینجا که هیچ خبری نیست(البته دانشگاهمون فعاله ها اما تو شهر خبری نیست)

ایکاروس سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:09 ق.ظ http://sorooshgroup.blogfa.com

سلام عزیزم
شنیدی میگن دیگی که برای من نمیجوشه میخوام که سر سگ توش بجوشه؟
ما جماعت مذکر خیلی زود احساس میکنیم که کجا جامون تنگ شده یا دیگه جایی نداریم.اینو از من به یادگار داشته باش.خیلی از فاکتورها هست که میتونه این اوضاع رو درست کنه.اما دریغ....دریغ که هر چیزی که راحت بدست بیاد راحت هم از دست میره.جرم من این بود که به نیمچه هنرم تعهد واقعی داشتم.عقیدم اینه که کسانی که با من کار می کنن و کوره امیدی دارن که من براشون یه سنگ صبور باشم باید به خواستشون جواب بدم.من اینو یه توفیق الهی میدونم که مورد اطمینان عده ای هستم که خصوصی ترین مسائل زندگیشونو برای من میگن و از من ناچیز کمک میخوان تا راه حلی براشون پیدا کنم.این برای من یه توفیقه...توفیق.اینو میفهمی؟
اینو به اون دوستت که همش قربون صدقه این و اون میره و یه مشت مطلب مسخره از اینور و اونور مینویسه و تازگی هم که برای فرد خاصی مینویسه بفهموووووووووووووووووووووووووووووووووووووون

ممول سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 12:55 ب.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام
آفتاب دیگه واقعاْ دارم کم می‌یارم. از دروغ‌هایی که اینا تحویل مردم می‌دن و امثال خونواده من باور می‌کنن.
خوشحالم که جوجو مثل همیشه کنارته و خوشحالم که هردوتون خوشحالید.
در مورد علاقه‌ام به کربلا رفتن باید بگم که حضرت عباس رو بدون هیچ دلیلی دوست دارم. برای خیلی‌ها قابل درک نیست. اما یه حسه خوبه برام.

aT سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ب.ظ http://atlac.blogfa.com

از خودم لجم میگیره که یه عمری لینک جوجو این گوشه بوده اون وقت منه خنگ خر نفهمیدم... اههههههههههههه...
حالا هم که دیگه هیچی دیگه عمرا بدیش:(
ببینم اون کامنت اولیه ماله اونه؟؟ اصلا بالاخره پیدا کرده وبلاگتو ؟
افتاب راستی منم بودم عاشورا پس چرا ندیدمت؟
بزن قدش .. :)
دهنشون رو صاف کردیمممم

نسیم سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ

عزیز دلم من واست هر کاری می کنم اینو خوب می دونی اما یادت باشد انهدام ما در گریز ماست باید باشی و از پا نیفتی
واسه اون جوون و هزاران جوان دیگر دلم می سوزد زیاد
در اجرای امر آما ده ام

سیگار برگ سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 04:54 ب.ظ

یعنی چی کشتن؟! کی کشته؟! تو درگیری های دو روز پیش؟!

مهران سه‌شنبه 8 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:37 ب.ظ http://sorooshgroup.blogfa.com

سلام
میدونی چیه؟برام مهم نیست که چکار میکنه. اما دوست ندارم فکر کنه که من خرم و هیچی حالیم نیست.تو هم هرگز چیزی بهش نمیگی چون این حرفهای من فقط و فقط یه درد دله فقط برای تو و نه هیچکس دیگه چون ترو دوست دارم و برام عزیزی.شری میدونه که من با هیچکدوم از اونها هیچ رابطه ای ندارم اما با این رفتار منو آزار بده و شاید لذتشو ببره.اون میدونه که من بچه های گروهمو چقدر چقدر چقدر دوست دارم و این علاقه هیچ دخل و تصرفی توی زندگیم نداره.اما اینو بهانه کرده برای یه جور مقابله به مثل.بگذریم...
توچرا حالت خیلی خیلی بده؟اتفاق جدیدی افتاده؟
آرزو جان اگه وبلاگ منو با دقت بخونی میتونی متوجه بشی که تقریبا هیچ پستی رو بدون منظور نذاشتم.

maloos دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:08 ب.ظ http://maloos.pardisblog.com

با سلام وخسته نباشید .خیلی خوب بود . به وبلاگ من هم سربزنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد