رازِ چشم هایش...

دیشب با جوجو یه فیلم خیلی خوب دیدم...el secreto de sus ojos

برنده ی بهترین فیلم خارجی اسکار 2010

خیلی وقت بود که به جز inception دیگه از فیلمی خوشم نیومده بود و باهاش ارتباط برقرار نکرده بودم...

امااین فیلم از اونایی بود که می شد بعد از دیدنش هنوز کلی بهش فکر کرد.

تا آخر فیلم با این که همش منتظر دیدن عذاب کشیدن قاتلی بودم که بعد از تجاوز به یه زن اونو با فجیع ترین وضع ممکن کشته بود. وقتی بالاخره اخرش این صحنه رو دیدم، (جوری که حتا نمی تونستم تصورش رو بکنم که ممنکه این جوری تموم شه) اون حس آرامش بخشی که دنبالش بودم رو احساس نکردم...

فکر کردم درسته که حقشه...ولی تصور هم نمی تونستم بکنم واقعن آدم چه طور می تونه با یه آدمِ دیگه همچین کاری بکنه..حتا اگه اون آدم کسی باشه که به زنت تجاوز کرده و اونو کشته...حتا واسه انتقام...

روش وحشتناکی بود!!!!

**

جوجوی مهربونم، خوشحالم که باز هم مثل همیشه روی حرفت پافشاری کردی و نذاشتی من برم!! هر چند خیلی ازت دلگیرم هنوز، که پیشنهاد مسافرت منو باز هم به بهانه ی مشکلاتِ کاری رد کردی و منو تنها گذاشتی و مسافرتم رو هم تر زدی توش، اما این دلیل نمی شه که دوستت نداشته باشم!!...و صد البته دوست داشتنم هم دلیل نمی شه که ازت دلگیر نباشم!


حقت بود تمام اون ادا اصول هایی که توی اون 4 روز سرت پیاده کردم !! شانس آوردی!! درست درلحظه ای که می خواستم برم خونه و تو هی زنگ می زدی که برگرد بیا پیش من و من نیومدم ، برای این که جریمه نشم( شما بخونین برای احترام به قوانین!!)یه گوشه ای پارک کردم و نیم ساعت با چراغ روشن و ضبط روشن پشت تلفن باهات دعوا کردم و  یهو اومدم استارت بزنم و برم که ماشین دیگه روشن نشد!!

حقت بود که این همه راه رو پیاده اومدی و ماشین منو با هنرنمایی روشن کردی و گفتی" خدا منو خیلی دوست داره" و منو بردی خونه!!

اگه اون ماشین اون جوری قاطی نمی کرد و اگه تو اون موقع پشت خط نبودی، عمرن هیچ کدوم الان شادو و سر حال نبودیم و از همه مهم تر، فیلم به اون قشنگی رو نمی تونستیم با هم ببینیم!!

ماشین خوشگلم، دوستت دارم!

من دلم مسافرت می خوااااااااااااااااد...با جوجوووووووووووووووووو

به کی بگم آخه؟!

خیلی بد جنسی جوجو...



نظرات 21 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ق.ظ

سلام
خوبی آفتابم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشحالم که خوبی
ولی من توصیه میکنم با جوجو مسافرت نری!!!میدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟
نمیدونی دیگه!!!!!

رویا دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:14 ق.ظ

دلم میخواد inception رو ببینم ام هنوز وقت نکردم
حرف زدن بعد از دلگیری بهترین روش ارامشه به شرطی که همیشه یه طرف زودتر کوتاه بیاد
خوشحالم خوبین

beautiful mind دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ

oh my!

مینا دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ق.ظ

چقد خوشحالم که آپ کردی ...
نمیدونم چرا وقتی این پستتو خوندم حس کردم که با بغض نوشتی شایدم من با بغض خوندم شایدم ...
در هر صورت ممنون که هستی، ممنون که میایی، ممنون که مارو بی خبر نمیذاری

خانومه دوست:) دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:34 ق.ظ

وایییییییی آفتاب چقدر دلم برای خودت و پست هات تنگ شده بود
خوشحالم که هنوز عشق تو قلب مهربونت موج میزنه

مری دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 ق.ظ http://www.springawaken.blogfa.com

آفتاب جونم سلام!چقدر خوشحالم میبینم آپ کردی!یعنی حالت بهتره!نمیدونی چقدر حالتو درک میکنم..امیدوترم همیشه شاد باشی گلم

مری دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

مسافرت برین!ریتم زندگیتون رو آروم میکنه..

ی ک ت ا دوشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:08 ب.ظ http://1taaa.blogfa.com

ساموان یو نُ سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:42 ق.ظ

hmmm long time no C
i thought if someday i find ur weblog again u would have probably got married
i know marriage is just a name in many people's idea
but at least i expect ur life got changed
i think i made a mistake
ur entirs are still the same as before
full of luv ( which i expect that!) pity! happiness. sorrows ... still talking about ur private life in public which is non of my business nd so on
well i'm glad i found ur weblog
good luck my friend
wish u the best

nazi چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ق.ظ http://www.asali-n.blogfa.com

خدا رو شکر.هوا آفتابی شد باز

03031112 چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:00 ق.ظ http://03031112.blogfa.com

سیلام به دومس جون بی وفا

ما که زرشکیم تو تا با جوجو قهر نکنی یا آشتی اینجا نمیای

چپ د ست چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام افتاب عزیزم وای خیلی نگرانت بودم خیلی وقت بود اپ نکرده بودی خیلی خوشحال شدم دیدم با جوجو خوبید اخیش بوس بوسسسسسسسسس

[ بدون نام ] جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ

آفتابم آفتابای قدیمی!!!!!!!!!!
کوشی دختر؟؟؟
حدس میزنم داهر خوش میگذره!!!!!!!!
ما هم خوشیم با خوشی دوستان

الیزا جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:44 ب.ظ http://www.elliza.blogfa.com

چه خوب که مثل قدیمات پست گذاشتی ..
این یعنی که سرحال و پر انرژی شدی..
چرا جوجو باهات مسافرت نمیاد معمولاً پسرا از خداشونه دوست دخترشون بتونه باهاشون سفر بره ولی شاید جوجو برای خودش یه دلیل موجه داره. در هر صورت خوشحالم که با هم بودید و راضی هستی :)

لبخند شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://mesleyekraz.blogfa.com

سلام آفتاب جونم
خدا رو شکر... احساس می کنم شاداب تر از گذشته ای...
کاش همیشه همین طور شاداب باشی.
مواظب خودت باش..

[ بدون نام ] شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:38 ب.ظ

آفتاب جون با خوندن این پستت واقعا گرم شدم!

شیلا شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

ئه آفتاب جون از خوشحالی یادم رفت اسمم رو بگم...

مینا شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:48 ب.ظ http://minaonima.persianblog.ir

سلام آفتاب جونم
خوشحالم که حداقل اینجا همه چیز آرومه و خیالم از بابت تو و جوجو راحته. پست جدیدت رو دوست داشتم. مثل اون قدیما نوشتی. دیگه با دل پر از غم ننوشته بودی. خوشحالم.
خدا رو شکر حال سما هم خیلی خوبه.
دلم برات تنگ شده قربونت برم.
راستی اسم فیلم رو تونسنم معنی کنم. راز چشم های او. فکر می کردم دیگه هیچی اسپانیایی بلد نیستم. اما کلی خوشحال شدم.

رویا یکشنبه 28 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:31 ق.ظ http://sewnlips.blogfa.com

یه سر بهم بزن عزیزم
میخوام ببینم این کتابو خوندی؟

پلنگ شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ

سلام.
خدا رو شکر که خوبی و خوشحال
آدمای احمقی مثه من جاشون اینجا نیست
باید ۱۰۰ سال پیش به دنیا میومدم.
مواظب خودت باش.
خدانگهدارت

فاطمه دوشنبه 3 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ب.ظ

کوشی آفتاب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد