گلایه...

متاسفم که سر همه  رو با قهرو آشتی هام درد میارم!

هیچ وقت فکر نمی کردم مجبور بشم توی وبلاگی که خودم درست کردم برای این که دلتنگی هامو که نمی تونم به هیشکی بگم-حتا به تو جوجو- واسه دل خودم اون جا بنویسم، از کسی معذرت خواهی کنم! مثل این که من نه تنها برای احساسم باید به تو جواب پس بدم، بلکه باید به دیگران هم جواب پس بدم!

دیگه خسته شدم! من برای تو،تویی که 4 سال هر لحظه همراهم بودی ولی احساس منو نمی فهمی و در عجبی از این احساسات متنقاض من نسبت به خودت هم نمی تونم این احساس رو معنا کنم، چه برسه بخوام برای کسی که فقط منو با نوشته هام که برگرفته از احساس لحظه ای منه توضیح بدم...

منو از این جواب پس دادن معاف کنید...به اندازه ی کافی درگیر مشکلات خودم هستم...

اگه جواب چرا و اما و اگرهای کسی رو نمی دم، دلگیر نشین...این جا فقط مکانیه برای دلتنگی های من..کمی انصاف داشته باشین و بذارین یه جایی باشه که بتونم بی این که بخوام نگاه دلسوزانه یا منتقدانه یا عاقل اندر سفیهانه ی کسی رو تحمل کنم و بهش جواب پس بدم برای احساسات رقیق یا احمقانه یا متناقضم،فقط بنویسم و بنویسم....

حالا شما فکر کنین که من لوسم یا زود رنجم یا هر چیز دیگه...به خدا دیگه هیچی برام مهم نیست تو این دنیا...به همین دلیل پست نظرات از این به بعد بسته می مونه...


و تو...


همچنان باورم نمی شه ...


این قرارمون نبود....