کارآگاه گجِت!!

خیلی جالبه!!! 

تا حالا شده شک کنین که یه نفر یه کارایی داره می کنه تو وبلاگ شما و به طور ناشناس و گذری میاد همین جوری رد می شه و در حین رد شدن همین جوری گذری یه کامنتایی براتون می ذاره و همون جوری گذری که اومده بود همون جوری گذری هم ناپدید می شه؟!! 

چند وقت پیش بود که خونتون بودم...لطف کردی  و کامپیوترت رو در اختیار من گذاشتی ...منم اومدم تو وبلاگم... 

همیشه آدرسم رو از توی هیستوری و همه جا پاک می کردم...ولی این بار یادم رفت!!از بس حواس آدمو پرت می کنی تو!! 

ولی گفتم تو نه حالشو داری که از این کارآگاه بازی ها در بیاری نه اصلن برات مهمه که بیای این جا!! 

خلاصه... 

دفعه بعد که رفتم یه پست اعتراضی از تو نوشتم، یه کامنت خیلی بی ربط از یه دوست عزیز برام رسیده بود که من در کمال خانمی جوابشو دادم! کامنت عجیبی بود راستش...چون یکی از معدود کسایی بود که همین جوری و خیلی غیر منطقی از تو دفاع کرده بود!! اونم تو وبلاگ من!! این جا این موضوع خیلی بعیده!! متاسفانه آرشیوم همه بدون کامنتهای قبلی منتقل شده این جا وگرنه می تونستم بهت آدرس بدم بری همشو ببینی تا حرفم ثابت بشه که همه ی بچه ها با  من موافقن که تو منو خیلی اذیت می کنی و من صبر ایوب دارم!!!! ولی خوب با همین چندتا هم که کامنتاش هست می تونی این کار رو انجام بدی! خلاصه دفاعیات و بی منطقیش یه جورایی منو یاد تو انداخت جوجویی!!  

تا این  که دفعه بعد که  اومدم پیشت، خواستم برم واسه یکی از بچه ها توی بلاگفا کامنت بزارم که در کمال تعجب دیدم وقتی روی قسمت "اسم نویسنده" توی پنجره کلیک می کنم، به جز اسم خودت که توی وبلاگت ازش استفاده می کنی و اسم من که چند بار واسه بچه های وبلاگم کامنت گذاشته بودم، یه اسم دیگه هم اون جا هست!! به خودم گفتم خوب حتمن واسه  این دافی های همکارش که کامنت می ذاره چندتاشو هم که خیلی صحنه داره با اون اسم می ذاره!! 

ولی.... 

اسمه یه جورایی بد جوری آشنا می زد!! کجا دیده بودمش؟!!!    

* جناب رهگذر!!! یا رهگذر آفتاب سرخ!!! 

من اون قدرا هم که تو فکر می کنی خنگ و کودن نیستم!! من خودم چند بار تا حالا مچ شیطونی هاتو گرفتم خداییش؟!! همون روزی که از جوجوم طرفداری کردی فهمیدم کی هستی!! ولی...بازم به خودم امید دادم که اشتباه می کنم!! 

*راستی می دونستی سیستم بلاگ اسکای یه کمی پیشرفته تر از بلاگفاست؟!!توی بلاگ اسکای وقتی کسی برات کامنت می ذاره آی پی کامپیوترش هم برات میفته! اون وقت من الان یه جایی هستم و از اون جا واسه وبلاگ خودم یه کامنت سفید فرستادم و.... 

نمی دونم چرا آی پی این جایی که من  الان هستم با آی پی یه کامنت دیگه تطبیق می کنه!! 

عجیب نیست؟!!!!!! 

این تکنولوژی هم بد دردسری شده ها!!! 

با این که امروز دهنم رو به معنای  واقعی کلمه سرویس کردی و اون قدر از همه چیز و همه کس متنفر بودم که دلم می خواست به 30 نرسیده بمیرم.... 

ولی .... 

دوستت دارم شیطون حواس پرتم!! 

امیدوارم اینو یه روز بفهمی.... 

روزی که هنوز خیلی دیر نیست... 

خوب هشت هشت هشتادوهشت که اومد!! اینش به من ربطی نداشت! ولی نُه هشت هشتاد و هشت رو دریاب که آفتابت 30 ساله  می شه....

نظرات 37 + ارسال نظر
گلکسی جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:20 ق.ظ

جوجو اینجا رو خونده؟!!
ایول!
خوبه که
مبارک تولدت خانووووووووووووووووووم
با ارزوی بهترین ها

بابک بی وبلاگ جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ق.ظ

مراقب خودت باش آفتاب جونم

ممنون بابک عزیزم.تو هم مواطب خودت باش. امیدوارم خوش باشی همیشه.

پسرک آبنبات فروش جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ http://lollipop01985.blogsky.com/

جون من نگو که میخوای از اینجا دوباره اسباب کشی کنی !!!

الان باید بگیم تولدت مبارک؟؟

عسل جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ق.ظ http://lonelyisland.blogfa.com

عسل جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:59 ق.ظ http://lonelyisland.blogfa.com

راستی فقط و فقط اومدم که تولدت رو تبریک بگم! خوشحالم واسه اینکه امسال دوستتم و میتونم بهت تبریک بگم!
راستی نتایج آزمایشا چی شد؟؟؟

رامونا جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:36 ب.ظ http://ramona-forever.persianblog.ir

آفتاب جون خدا رو شکر که بیماری جوجو مهم نبود عزیزم

پاییز جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ب.ظ http://roodkhaneyevolga.blogfa.com/

سلام آفتاب خوب و مهربونم!
مرسی بابت تبریک عزیزم.
تو چه بیای چه نیای برام عزیز (ماچ)
برای جوجوت دعا می کنم
وای می دونم چقدر نگرانی. ایشالا چیزی نیست و زود خوب خوب میشه.
مواظب خودت باش عزیزم

شیلا جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:10 ب.ظ

سلاممممممممممممممممممم

آفتاب دلم در حده مرگ برات تنگ شده کجایی تو دختررررررررررررررررررررر

شیلا جونم من دوتا دوست وبلاگی به اسم شیلا دارم!!! خوب می شه آدرستو برام بذاری؟ من اون دفعه هم گفتم آدرستو بذار۱ من نمی دونم تو کدوم شیلایی؟ بعدشم من که همین جام قربونت برم! تازه دیشب آپ کردم!!

عسل (سمفونی حماقت) جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:17 ب.ظ http://gillasseabi.blogfa.com

پس تو ام آبانی ای ...........
انگار همه آبانی ها یه جورایی مثل من و تو ان . . . . یه درد مشترک عجیب دارن همشون !!!!

تولدت مبارک عزیز دلم

امیدوارم تو سی سالگی به آرزوهات برسی ! و سال خوبی برات باشه !
(زیاد ازین دعاها بلد نیستم ببخش اگه گند زدم!)

می بوسمت

خانومه دوست:) جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ب.ظ http://manvashahin.blogfa.com/

سلام خانوم خوبی؟
نمی دونم منو یادت هست یا نه؟
آدرس وب جدیدتو نداشتم
کلی ذوق کردم وقتی از لینک بچه ها رسیدم به اینجا
تولدت مبارک خانومی
مریضی جوجو هم ایشالا به زودی حوب شه و مشکل جدی نباشه.
راستی سی سالگی چه احساسی داره؟

رحیم افشنگ جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:30 ب.ظ http://www.mamardom.blogfa.com

امشب شب عروسیه رو بوسیه روبوسیه
نه ببخشید
امشب شب تولدم . تولدت . تولدش . تولدشون . تولدمون و همه تولدا مبارک
چه جالب
اما خودمونیم بیچاره جوجو چی میکشه از دستت
نه شوخی کردم
کادو چی می خوای برات بگیرم آبجی خوبم ؟
البته به قول اون آفتاب دانشگاهمون که میگه جناب آقای افشنگ شما خودتون کادو هستین
:-)

aT جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ب.ظ http://atlac.blogfa.com

افتاب تولدت مبارک دختر جدی تو ۳۰ سالته؟؟ خیلی خوبه هاااا سنت رند شد... حالا برای هدیه تولدت چه جوری خوشحالت کنیم تولده منم ۱۰م هاااا بیخود نیس انقدر باهات احساس همذات پنداری میکنم=)) حال جوجو که بهتره؟؟؟
واااااای باورم نمیشه یعنی واقعا خونده وبلاگت رووووو=( الان چه احساسی داری؟؟ من بودم ناراحت میشدم=(((

چپ دست شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:35 ق.ظ

سلامممممممممم تفلدت مبالککککککککککککک واقعا خوبه کاراگاه نیستیااااااااااااااادوستت دارمممممممممم

aT شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ب.ظ http://atlac.blogfa.com

نه بابا ۳۰ که سنی نیس من دارم میگم چه خوووب رنده اتفا قا ...
من میشه۲۲ سالم...
ابانی ها حرف نداااااارن...
واسه خودمون الکی love بترکونیم =)))
خسته نباشی با این مچ گیری اشتباهیتاااااا... تو دلم دیشب میگم به به چه هوشی!!؛))

عسل(سمفونی حماقت) شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:36 ب.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

ای ول خانوم کارآگاه !!!!!!!

18 آبان......................

سمیرا شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:46 ب.ظ http://lilac-02.blogfa.com

سلام عزیزم
تولدت مبارککککککککککککککککککک..امیدوارم که توی این سال به همه ی ارزوهای قشنگت برسی ..از جمله به جوجو وعشقش ...به سلامتی جوجو...سلامتی خودت ...روزای شاد شاد ...وهمه ی خوبیهایی که برای همه غنیمته ودر ارزوشن ....مرسی عزیزم که بهم اعتماد کردی ....دوست دارم ...کاراگاه گجت

نیلوفرانه شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:43 ب.ظ http://www.nilooofaraneh.blogfa.com/

وقتی تو بدنیا آمدی
داشت بارون میبارید
آخه فرشته ها گریه میکردن
چون یکی از اونا به زمین سفر کرده بود
و اون تو بودی که متولد شدی و عزیز دل ما شدی
آفتاب بانوی قشنگم عزیز دلم تولدت هزاران بارمبارک
از خدای مهربان شادی و سلامتی و آرامش بینهایت برایت آرزومندم
دوستت دارم خیلی زیاد و به یادتم همیشه
امیدوارم جوجوی عزیز هم سلامتی کاملش رو خیلی زود بدست بیاره
بهش خیلی سلام برسون
مراقب دل مهربونت باش
در پناه دوست باشی

نسیم شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ

حواسم پرت هم که باشه بهت فکر می کنم مدام و می خونمت

لبخند شنبه 9 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:50 ب.ظ http://labkhand-haye-khali.blogspot.com

سلام
وای!
دو روز من نبودم خدا رو شکر فعال بودیا!
اول از همه تولدت مبارککککککککککککک
ان شالله صدسال با جوجوت باشی
حال جوجوت چطوره؟ بهتر شد؟
بلا دوره ان شالله...
واقعا که دو تا پست آخرت شبیه سریال پوآرو بود!
مو فق باشی کاراگاه گجت!
آیکون بوووووووووووووووووسسسسسسسسسس

فاطمه یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.khilikhastam.blogfa.com

سلامممممممممممممممممممممممممم
خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نبودم چقدر اژ کردی تو
حالا هم کامنت میذارم ولی بعد میخونم
فقط یه سی به چشمم خورد
تولدت مبارک ..............
ام اس .و. ته توشو درمیارم

فری یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:35 ق.ظ http://feryjey.blogfa.com

با تاخیر تفلدت مبارک خانومی
جوجو باید به داشتنت افتخار کنه

خانومه دوست:) یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ق.ظ

سلام خانوم خوبی؟
نظرات پست بالا بسته س؟
وای کلی خندیدم از دستت جدا خوبه که کارآگاه نشدی :))
ببینم جوجو و دوس جون من هم اسمن؟‌آخه اون موقع ها هم ازم پرسیده بودی؟

ممول یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:05 ب.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام عزیز دلم
حالت چطوره؟ ببخشید تو این چند روز نتونستم بیام بهت سر بزنم. پنجشنبه مامان پررو مولودی داشت و من هم از صبح اونجا درگیر بودم.
هشت هشت هشتاد و هشت واسه من هم بدون هیچ اتفاق قشنگی گذشت. پررو گفته بود که میاد خواستگاری اما همه چیز تموم شد. ساعت هشت شب هم که من حالم بد شد و رفتم بیمارستان. می‌بینی چه روز خوبی داشتم !!!
در ضمن واسه جوجو هم یه دکتر خوب سراغ دارم. دکتر افضلی. مشخصات کاملش رو از مامانم می‌گیرم و بهت می‌دم.
مواظب خودت و جوجو باش.
دوستت دارم.

سارا یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:36 ب.ظ http://shokolat.persianblog.ir

تولدت مبارک

۰۳۰۳۱۱۱۲ دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:50 ق.ظ http://03031112.blogfa.com

سلا به دومس جون گلم خوفی؟؟

تولدت مبارک باشه آفتاب عزیز . من فکر می کنم تولد برای همه اتفاق مهمی باشه اما خودم هبچوقت هیچ حس خاصی نسبت به تولدم ندارم .
البته جز خوشحالی برای کادو گرفتن که اونم ربطی به تولد نداره هر وقت کادو بگیرم خوشحالم . :))

تفلد جوجو هم مبارک . امیدوارم مشکل جدی نداشته باشه عجیجم . می بوسمت

فاطمه دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:39 ب.ظ

دکترت فکر می کرده تو عزیز مهربون من ، ام.اس داری.

سلام
منظورم این قسمت از نوشتهات بود نه اس ام اس


خودتو ناراحت نکن ....حتی اگه تو نگرانشم باشی ............تنها جوابش بی اعتنایی.........اصلا در حق هیچ مردی نباید خوبی کرد ....اه ........اعصابم بهم ریخت..واقعا ارزششو داره خودتو ناراحت کنی وبه اصطلاح نگرانش باشی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عسل (سمفونی حماقت) دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

آفتاب چند وقته با تمام وجود حست می کنم................

دلم می خواد با هات حرف بزنم ...............

سر فرصت میام و یکم مغزتو می خورم !!!!!!!

اورانوس دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.oranoosezamini.blogfa.com

سلام عزیزم
یه کم به فکر خودت باشی بد نیست اونم بذار راحت باشه
ان شاالله همه چی به روزای عادی برمی گرده

تینا سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ

آفتااااااااااااااااااااااب.... انقدر خودتو اذیت نکن تو رو خدا... مبارک باشه تولدت عزیز دلم... خیلی دوستت دارم...

ممول سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام به آفتاب مهربونم
عزیز دلم تو رو خدا اینقدر خودت رو عذاب نده. تو که می‌دونی همه مردها همین طور هستن. اگه دستت رو عسل کنی بذاری دهنشون گاز می‌گیرن. اعصاب خودت رو خرد نکن چون این نیز بگذرد. تو رو خدا فقط مواظب خودت باش.
در ضمن من از 24 مهر دیگه هیچ تماسی با پررو نداشتم. اتفاقاً یه کاری هم باهاش داشتم اما به دوستش زنگ زدم.بهش خیلی برخورده بود اما حقش بود. راستش رو بخوای بعد جوجو دیگه نست به هیچ مردی احساسی خاصی ندارم. از اون که همه زندگیم بود گذشتم این که دیگه هیچی.
بازم تولدت مبارک. امیدوارم روزها و سال‌های قشنگی در پیش داشته باشی.
دوستت دارم.

فری سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ http://feryjey.blogfa.com

سلام
خانومی نوشته های من یه جور دردودله.ارزش خوندن نداره
می بوسمت گلم

چ‍ دست سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:22 ب.ظ http://http://sarkhoshhh.blogfa.com/

سلام افتاب عزیزم چقدر حس بدیه که یه نفرو با تمام وجود دوست داشته باشیو نگرزانش باشی ولی اون یه جور دیگه فکر کنه اینجور موقع ها ادم تو دلش میگه یعنی اون اینقدر بچست که یه چیز به این سادگیو درک نمی کنه خیلی بده با اینکه نوشتی دیگه میخوای بی تفاوت باشی ولی میدونم نمیتونی پس مواظب خودت باش خانومی. در مورد اون جریانم دیگه گذشت کاری بود که کردی الان غصشو نخور بوس بوسسسسسسسس

تنهاترین سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.aghamaghrore.blogfa.com

سلام تولدتون مبارک افتاب خانم امیدوارم همه چیز بر وفق مرادتنون بشه کمتر اعصابتون داغون با اینکه کاره سختی با این وضیعیتهای پیش اومده که دم دقیقه برا ادم به و جود میارن موفق باشی

ممول چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:33 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام عزیزم
تا دوست خوب و مهربونی مثل تو دارم حتماً احساس خوشبختی می‌کنم. اما آفتاب یه چیزی خیلی اذیتم می‌کنه، مهربونی‌های خونواده پررو. درست برعکس خونواده جوجو. به هر کی می‌گم بهم می‌خنده. اگه دلیل پررو خیلی مسخرس. می‌گه چون خونوادم تو رو خیلی دوست دارن و اونا گیر دادن تو رو بگیرم من نمیام خواستگاری. آخه یکی نیست بگه قبل از این که اونا بگن تو خودت نشستی با من حرف زدی و گفتی هشت هشت هشتاد و هشت عقد می‌کنی.
آفتاب نمی‌دونم چرا از این خونوادش اینقدر منو دوست دارن و منو می‌خوان ناراحت می‌شه. می‌دونی یه وقتایی با خودم فکر می‌کنم کاش می‌تونستم جای آدما رو عوض کنم. اون وقت جوجو رو می‌دادم به خونواده پررو. آخه پررو لیاقت اون مامان خوب و مهربون رو نداره.
دیشب رفتم خونه پررو. خدا رو شکر خودش نبود. مامانش وقتی حال و روز من رو دید زد زیر گریه. آفتاب مامان پررو خیلی ماهه... همین اعصاب من رو بیشتر بهم می‌ریزه. دلم می‌خواد یه مدت باهاشون قطع رابطه کنم. اما مامانش اونقدر به من وابسته شده که نمی‌زاره. یه بار این پیشنهادو بهش دادم، اونقدر گریه کرد که صداش درنمیومد. من هم دلم نمیاد اذیتش کنم. آفتاب به نظرت من باید چیکار کنم؟

۰۳۰۳۱۱۱۲ چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ http://03031112.blogfa.com

سیلام دومس جونم

غصه نخور ...

ماچ

خانومه دوست:) چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ

:((
آخه چرا این طوری شد؟

نسیم چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ب.ظ

باز جوش آوردی ؟
بی خیال بشر دو پا ارزش هیچ چیز رو نداره
می بوسمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد