من نمی دونم تورمِ عروقِ مغزی چه کوفتیه...می گن در اثر ورزش اتفاق میفته...چه قدر احمقانه س! ورزش مگه واسه سلامتی خوب نبود؟ ترو خدا دیگه ورزش نکن جوجو...

دکترت فکر می کرده تو عزیز مهربون من ، ام.اس داری...وااای خدایا هزار بار نوشتم و پاک کردم این جمله رو...نمی تونم حتا بنویسمش...با این که دیگه الان خیالم راحته که این بیماری رو نداری...ولی هنوز نگران و دلواپسم...دکترت بهت دارو داده و گفته 1 هفته دیگه دوباره بیا...  می دونم هفته ی دیگه که می ری همون دارو ها رو هم می گه نیازی نیست که دیگه بخوری و خوبِ خوب می شی...  قربونت برم من که توی دستگاه مزخرف ام.آر.آی حالت به هم خورده بود...همش تقصیرِ من بود..من همیشه قبلن بهت می گفتم از مکان های تنگ و تاریک می ترسم! و تو بنا به اعتراف خودت یادِ حرف من افتاده بودی و اون تو حالت بد شد!...آخه الهی من قربونت بشم این حرف رو من زمانی زدم که تو در حین شوخی دستاتو محکم می گرفتی جلوی دهنم و نمی ذاشتی نفس بکشم و از اون طرف هم منو لایِ لحاف می پیچیدی جوری که دست و پامو هم نمی تونستم تکون بدم!! من این حرف رو اون موقع زدم...منِ احمق حتا تصورشم نمی کردم جوجوی مهربون و خوشگل و دوست داشتنیم که همه ی زندگیمه ، یه روز بره توی اون دستگاه مزخرف... کاش می ذاشتی باهات بیام تا در کنارت باشم...اما نذاشتی...گفتی "فعلن لازم نیست...من خوبم!تو برو سر کار! " 

چشم!!

امروز با هم رفتیم جایی که تو خیلی دوست داشتی! جمعه بازار!! فکر کن از ساعت 12 تا 6 ما اون جا بودیم و من که خودم رانندگی کرده بودم و دیشب هم تا دیر وقت با تو بیدار بودم، نا نداشتم راه برم! ولی تو با انرژی همیشگیت از این ور بازار می پریدی اون ور و کلی حال کردی! من اصلن نمی تونم ابراز احساسات این ملت رو در مورد عتیقه جات درک کنم!! آخه چیش قشنگ و جالبه؟!! این که مال مثلن 50 سال پیشه؟!! خوب مادر بزرگ نداشته ی منم مال 100 سال پیشه! اینم شد دلیل؟!! یارو قفلِ در ِخونه یِ پدر بزرگش رو کنده بود آورده بود اون جا خدات تومن می فروخت!! چه بی معنی!

ولی یه حسن داشت این بازار رفتنِ امروزِ ما! این که دیگه می دونم واسه تولدت چی بخرم! از اونجایی که تو عاشق رادیوی چوبی قدیمی و گرامافون قدیمی و صندلی لهستانی (!) هستی، یکی از اینارو واسه تولدت برات می خرم! مرسی که کارمو یه کمی آسون تر کردی! ولی خوب از اون جایی که  یه دختر خانم متشخص نمی تونه تنهایی راه بیفته بره تو ناصر خسرو دنبال رادیو قدیمی بگرده( البته من مشکلی ندارم ولی این نظر توئه!) درنتیجه مجبور شدم این موضوع رو با خودت مطرح کنم و ازت بخوام بین رادیو و گرامافون یکی رو انتخاب کنی که با هم بریم برات بخرم! ولی اگه تویی ...که منو دق می دی!!...یعنی چی که فعلن نیازی بهشون ندارم؟!! مگه آدم باید به کادوی تولدش نیاز داشته باشه حتمن؟!! بابا این یه یادگاریه جوجوی خنگم! 


دوست های خوبم ممنون از همه به خاطر توجه و دعاهای قشگ و همراهیتون...دوستتون دارم...   

احیانن این جا کسی نظری در مورد تورم عروق مغزی نداره؟ توی نت چیز به درد بخوری پیدا نکردم...

نظرات 37 + ارسال نظر
بهارنارنج و یاس رازقی جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:42 ب.ظ http://formyramin.blogsky.com

سلام. من تجربه زیادی تو این مساله ندارم. اما یه سری از یه منبع غیر موثق شنیدم که کلا تورم عروق با ترک عملی که منجر به اون شده درمان میشه. بنابراین به جوجوخان بگو ورزش بی ورزش! بگو طلاقت میدم اگه ورزش کنی(چشمک) شوخی کردم.
یه چیز دیگه. کلا ازت خوشم میاد. حس می کنمادم سنت شکنی هستی. این حرفم مال این پستت نبود. اون سری که اومدم این برداشتو کردم. یه سوال هم دارم اگه فضولی نبود جواب بده. شما دو تا تو چه مرحله از با هم بودنتون هستین؟ آشنایی؟ دوستی؟ نامزدی؟ عقد؟ ازدواج؟ بچه مچه؟ پیری؟ بعد پیری؟(چشمک. خنده) گذشته از شوخی تو چه مرحله ای هستین؟

رویا جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام گلم
خوشحالم حالش خوبه عزیزم
تولد هر دو تون توی ماه دیگه اس نه؟ از الان تبریک میگم
امیدوارم همه چی همیشه به همین قشنگی حل بشه
خیلی ادما با دستگاه ام ار ای مشکل دارن و معمولا قبل از رفتن قرص ارامیخش میخورن
چه شوخیای بامزه ای
میبوسمت گلم

عسل جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:01 ب.ظ http://lonelyisland.blogfa.com

آخیییییییییییییییی! خیالم راحت شدااااا! فکر کن من ندیده و نشناخته چقدر نگران این جوجو خان بودم! اون وقت تو!!! وای فکرشم عذاب میده هااا! ایشالااااا که همیشه سالم باشه این خوشگله پسر تا آفتاب ما هم آفتابی باشه!!! بعدشم دیگه نبینم بگی دردای اون بخوره تو سر توهاااا بخوره تو سر دشمنای هردوتون!
تورم مغزی؟؟؟ داداشم دکتره میپرسم اطلاعات کامل بهت میدم اگه میدونست
واییییییییییییی آفتابی خوشحالممممم خیلییییییی
میبوسمت

دختری از جنس مرگ زندگی جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ب.ظ

منم حتمآ براتون دعا میکنم . در مورد تورم عروق مغزی اطلاعات زیادی ندارم ولی میدونم اونقدر مشکل بزرگی نیست که نشه حتی به امید و کار پزشکان کارامد و کارکشته ما اعتمادی نداشته باشید . امیدوارم تولد ۱۲۰ سالگیشونو براش جشن بگیری

ممنون عزیم بابت حضورت و دعای قشنگت...من به دکترامون خیلی اعتقاد دارم اتفاقن ولی به شرط این که این جوجو حرف منو گوش کنه پیش ۵ یا ۶ تا پزشک دیگه هم بیاد بریم باهم!
بازم ممنون عزیزم.

رویا نوری جمعه 1 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:21 ب.ظ

اگر اسمشو به انگلیسی میدونی من میتونم بپرسم برات

نیلوفرانه شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ق.ظ http://nilooofaraneh.blogfa.com/

آفتاب قشنگم سلام
واااااااااااااااااااااای خاک به سرم از بسکه دیر به دیر میام بیخبر موندم از خبر به این مهمی منو ببخش بانو معذرت معذرت معذرت
اما فقط یه حسن داشت اونم اینه که به خبر سلامتی جوجوی عزیز رسیدم
خدارو هزاران مرتبه شکر که دلت خوشحاله نازنینم
البته ناگفته نمونه که دل هممون خوشحال شد با این خبر خوبت
از خدای مهربانم میخوام که سالیان سال در پناهش با سلامتی و شادی و آرامش زندگی کنید هردوتون
خدا میدونه که چقدر خوشحالم الهی هزاران بار شکر
گل بانو از خدا میخوام که دلت همیشه شاد باشه و واسه اون جوجوخان گل تولد ۱۲۰ سالگیشو جشن بگیری ( آمین)
دوستت دارم خیلی زیاد
مراقب دل مهربونت باش
در پناه دوست باشی
(آیکون ورجه وورجه و شادی بخاطر سلامتی جوجو)

چپ دست شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:26 ق.ظ

سلام افتاب گلم خیلی خوشحالم که جوجوت خوبه منم خیلی گرامافون دوست دارم یکی ام مال من بخل هه

ممول شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:19 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام عزیز دلم.
ببخشید چند روزی نتونستم بهت سر بزنم. خوشحالم که حال جوجوت خوبه و مشکلی نداشته.
وای آفتاب وقتی نوشته‌هات رو در مورد جمعه بازار خوندم نفسم در نمیومد. آخه منم دیروز اونجا بودم. آفتاب باورم نمیشه دیروز من و تو از کنار هم رد شدیم. برام خیلی جالبه. وای اگه می‌شناختمت می پریدم تو و بغلت می‌کردم.
اتفاقاْ دیروز حامد بهداد رو هم دیدم. هنرپیشه‌ای که خیلی دوستش دارم. فکرش رو بکن. دیروز آدمهای عزیز زندگیم اونجا بودن.
کاش می‌شناختمت آفتاب. برای سلامتی جوجوت دعا می‌کنم. این هفته روزهای بزرگی داریم. نگران نباش من که مطمئنم امام رضا امسال عیدی همه ایرانی ها رو میده. ازش می‌خوام تو و جوجو رو بهم برسونه و خوشبخت و سلامت در کنار هم نگهتون داره. بعدش هم یه گوشه نگاهی به من بندازه و ...
خیلی دوستت دارم. هم مواظب خودت باش و هم مواظب جوجوت. ماچ ماچ

نسیم شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ق.ظ

خوب شد آرومی ...امیدوارم سلامت کامل برسه ....وخودت رو آروم و خونسرد حفظش کن
دوستت دارم

بهارنارنج و یاس رازقی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ http://formyramin.blogsky.com

سلام آفتاب جان. منم با حرفت موافقم. در مورد خودمون هم باید عرض کنم که بعد سه سال الان ۶ ماهه که عقد کردیم. عروسی هم هنوز مشخص نیست. ولی با وجود اینکه عقد کردیم بازم از هم دوریم. از اولش دور بودیم!
لینکت کردم که بازم بتونم بیام. تو هم بیای ها!

پسرک آبنیات فروش شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://lollipop01985.blogsky.com/

خوب خداروشکر....کلی خوشحالم کردی...در ضمن منم از این خرت و پرتا خیلی دوس دارم . مخصوصا از همون رادیو چوبیا..

عسل شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

سلام آفتابی جونم! ازش پرسیدم و گفت که اینطوری نمیشه گفت باید نوعش رو یعنی منظور اسم دقیقش گفته بشه تا بگه چیه و عوارض و ایناش چیه آخه گفت که انواع مختلف داره،باید نوعش معلوم باشه تا نظر داد!
مراقب خودتون باش

الیزا شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:18 ب.ظ http://www.elliza.blogfa.com

خوب خداروشکر که خیالت راحت شد . دیدی ترست بیمورد بود. البته چون جوجوتو خیلی دوست داری طبیعیه که انقدر بیقرار بودی. خوشحالم که شب و روز خوبی رو با جوجوت سپری کردی .منم با پیشیم دیروز رفته بودم پارک لاله بدمین تن انقدر سرد بود یخ کردم.
مااااااااااااااااااااااااااااااااااااچ

عسل (سمفونی حماقت) شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:33 ب.ظ http://gillasseabi.blogfa.com

سلام آفتابی جونم
خوبی؟؟؟
ایشالا جوجو زودی خوب شه انقد واسش ( و واست !) دعا کردم

من همچنان زنده ام و همچنان عاشق این مدل نوشتنتم !!!!!!!
(تو عمرم اینجوری با کسی حرف نزده بودما !!!)

نمی دونم چرا اصلا نمی تونم چیزی بنویسم .......................
اصلا دلم نمی خواد وبلاگمو باز کنم توش بنویسم .............

شادی شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:30 ب.ظ

سلام دوستم:)

ایکاروس شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام
نه ندیدم
طوری شده؟

aT یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:34 ق.ظ http://atlac.blogfa.com

همین چنر روز پیش بود داشتم به sis م میگفتم یعنی افتاب هنوز با جوجو هست؟!!!
اصلا وبلاگ گردی نمیکنم اما خیلی دنبال تو گشتم تو وبلاگ دوستات زیاد گشتم اما...
حالا خوبه که پیدا کردم میبینم که همه هم همین وضعیت رو داشتن... پس بهتره که انقدر بی معرفت نباشی.
چقدر خوب که هنوزم عاشقی:) حالش خوبتر هم میشه ... مطمعن باش، ازت انرزی میگیره ...

سلام عزیزم...اگه نظرات همه رو که خوندی در مورد بی معرفتی من می رفتی به جواب من توی وبلاگ هاشون هم یه نظری می نداختی منو متهم به بی معرفتی نمی کردی! من نمی دونم آخه چه قدر راحت ما به هم دیگه اتیکت می چسبونیم؟!! من قبل از این که خودم وبلاگم رو ببندم خود بلاگفا زحمت کشید و بستش! من هم نه لینکی از کسی داشتم و نه آدرسی یادم مونده بود به جز یکی دوتا که همیشه به هم سر می زدیم یعنی تقریبن هرروز...با بدبختی تمام از توی همون دو سه تا وبلاگ کم کم دوستهامو پیدا کردم و خیلی ها هم خودشون منو پیدا کردن...چون دوست مشترکی نداشتیم که من بتونم از اون طریق لینکشو پیدا کنم...به همین دلیل همون طور که تو نتونستی منو پیدا کنی منم نتونستم تو و بقیه ای که هنوز این جا نیستن رو پیدا کنم و برای روشن شده اذهان عمومی همین کامنت خودمو توی قسمت نظرات خودم هم کپی می کنم که اگه اتفاقی یه دوست عزیز و قدیمی مثل تو منو پیدا کرد دوباره منو متهم به بی معرفتی نکنه و منم مجبور نشم دوباره و صد باره همین حرفا رو تکرار کنم!
من خیلی خوشحالم که دوباره می بیمنم...هر چند ممکنه تو دوست بی معرفتی مثل من رو دوست نداشته باشی!![بوسه]

شیلا یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:17 ق.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

اگر چشم مدخل روح باشد، آنوقت میتوان گفت که لب هم
راهرو ذهن اسـت. در یک بوسه مطالب عمیقی وجود
دارد که بیان آن ها فرای لغات و کلمات است.

آفتاب جان خوشحالم که حال جوجو خوبه!مراقب خودت باش!

فری یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:57 ق.ظ http://feryjey.blogfa.com

سلام آفتاب جونم
خدارو شکر که جوجو سالمه

ممول یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:09 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام عزیز دلم
دیروز با مامان و خواهر خودم و مامان و خواهر پررو رفته بودیم اونجا یه چرخی بزنیم. معمولاْْ ماهی یک بار میرم اونجا. من ظرف و ظروف قدیمی دوست دارم. می‌رم اونجا تا اگه چیز قشنگی دیدم بخرم.
در ضمن احتمالاْ من رو ندیدی. چون من جزو دخترهای خوشگل نبودم.
اگه دوست داشتی می تونم عکسم رو برات ایمیل کنم. ببین دیدیم یا نه؟
آفتاب مهربونم و عزیزم خوشحال میشم که اگه دوست داشتی از نزدیک ببینمت. راستی حال جوجو بهتر شده که ایشالا؟
دوست دارم یه عالمه زیاد

نازی یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:38 ب.ظ http://asali-n.blogfa.com/

سلام.خداروشکر که جوجوت خوبه.منم جدی نگران شده بودم.خب ببخشید که زود قضاوت کردم ولی خیلی دنبالت گشته بودم خب.(ناراحت)

aT یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:38 ب.ظ http://atlac.blogfa.com

سلااام.چطوری؟
چقد شاکی شدی؟؟؟ من اتیکت به کسی نچسبوندم من فقط یه یه cm ساده برات گذاشتم... فکر نمیکردم انقدر ناراحت بشی ok sorry ... من چرا باید ترو دوست نداشته باشم وقتی میگم این همه دنبال وبلاگت گشتم؟؟؟ من خوشم میاد از محیط وبت و از عاشق بودنت، از احساسات...
حتما خسته شدی انقدر مجبور شدی واسه همه توضیح بدی درک میکنم:) منم خیلی خوشحلم پیدات کردم...
مواظب خودت باش رفیق خوووب باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:16 ب.ظ

سلام آفتابم.خوبم.نه.خبری نیست عزیزم
چی شده بود جوجو؟ الان چطوره؟ منم رفتم دکتر بهم ام آر ای داد ولی من نرفتم.به جاش یه سری قرص بهم داد که فرانسوی بود.خوبم نکرد اما وقتی سرم درد می گیره میخورم و یه کم احساس کرختی و ارامش می کنم.البته من سر دردم از یک سال پیش شروع شد که نرفتم دکتر تا اینکه خیلی زیاد شد و یه روز مثه جوجو یه دفعه از حال رفتم و وقتی به هوش اومدم اصلا چیزی یادم نمی اومد تا اینکه به اصرار رفتم دکتر و ازم نوار مغذی گرفت و گفت یه چیزایی خوب کار نمی کنه.نوار مغذیمم شبیه خط میخی (یه چیزی اون ورتر) بود...
قرار بود برم ام آر ای که دیگه نرفتم و با این قرصا سر می کنم و خب آرومم می کنه!
الانم که سرما خوردم و دیگر هیچ....
ایشالا که مشکلی نیست و زودی خوب خوب میشه :*

راحیل دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:16 ب.ظ

اون نظر قبلیه من بودماااا :))

ممول سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:28 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام دختر مهربون
حال جوجوت چطوره؟ بهتر شده؟ خودت خوبی؟
آره من با خانواده پررو خیلی جورم. برعکس خانواده جوجو. مامانش و خواهرش خیلی مهربون و ماه هستن. اونقدر که با اونا راحتم و باهاشون بیرون می‌رم با خونواده خودم نیستم. اونقدر هم که خونواده پررو من رو می‌خوان خود پررو نمی‌خواد.
قربونت برم. تو همیشه به من لطف داری.
دوست دارم دوست با معرفت من.

چپ دست سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:29 ب.ظ

پیدات نیست جوجو خوبه؟

رهایی چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:48 ق.ظ

شده به یکی حسودیت بشه؟
من به جوجو حسودیم میشه کاش شهرزادم مثل تو بود! کاش
خوب میشه جوجو بادمجون بم آفت نداره:D

رهااااااااااااااااا تو کجایی؟!!!! بابا آدرس وبلاگت رو چرا نذاشتی؟ من دلم خیلی برات تنگ شده...می شه آدرستو برام بذاری؟!

سمیرا چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:57 ق.ظ http://lilac-02.blogfa.com

سلام افتاب جونم
همشبه وبت سر میزنم ...ولی خبری ازت نبود ...مگه جو جو هنوز بهتر نشده؟؟؟؟واقعا واقعا من هم نگران جوجوییت هستم ..اما به خدا توکل کن ..مطمئنا چیزیش نمی شه ...متاسفانه من دکتری در این زمینه نمی شناسم..ولی از مامانم سراغ می گیرم ..امیدوارم که بتونم بهت کمکی کرده باشم ...افتاب خیلی دلم میخواد اسم واقعی تو وجوجو رو بدونم ...البته اگه خودت تمایل داشتی ....ببین من چقدر پرروئم ...همین طوری یهویی کنجکاو شدم بیشتر باهات اشنا بشم ...اگه هم خودت تمایل داشتییه موقع که اومدم تهران همدیگه رو ببینیم....ازسبک احساساتت خیلی خیلیییییییی خوشم میاد ...راستی این کامنتم رو اگه لطف کنی وعمومی نکنی ممنونت میشم عزیزم ...برای جوجوی گلت دعا می کنم ....مراقب خودت وجوجو باش عزیزم ..فعلا بای..بوسسسس

راحیل چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:03 ب.ظ

سلام آفتابم
نترس بابا.ایشالا که چیزی نیست.اصن به دلت بد راه نده دختر.ولی حتما پیگیری کن تا خیالت راحت بشه.آره عزیزم.سردرد خیلی بده و کلن سر خیلی به مراقب نیاز داره.
منم خوبم.نگران سردردهای من نباش.بادمجون بم آفت نداره!
می بوسمت...

نسیم چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ

نصیحتت نمی کنم چون در این جور مواقع اینکه خوب میشه و ناراحت نباش و از این حرف ها بی معناست خودم کشیدم می دونم اما آفتاب یه دکتر به من یه حرف خوب گفت اون گفت:اگر بیماری تورو از بین نبره این ترسه که نابودت می کنه و ریشه ات رو می خشکونه .
ببین باید با آرلمش در پی درمان عواملی باشی که بتونه این درد رو ازش دور کنه همین

برات و برای او روزهای شاد و سلامتی رو همیشه آرزو می کنم می دونی که دوستت دارم

اورانوس چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:47 ب.ظ http://www.oranoosezamini.blogfa.com

سلام عزیزم
ان شاالله هرچی زودتر خوب میشه بد به دلت نیار هیچ چی نیست منم از اینجا دعا می کنم (البته اگه خدا قابل بدونه)
مواظب خودت باش که یه وقت خدای نکرده از پا نیفتی

سمیرا چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ب.ظ http://67.blogsky.com

سلامممممممم آفتاب عزیزم
خوبی؟؟؟؟؟
میدونی چه وقته دنبال وبت هستم!!!
من از وب سمیرا وب قبلیت رو پیدا کردم و از اون به بعد همیشه میخوندمش.... حتی لینکت هم تا چن وقت پیش بود ولی متاسفانه مثل اینکه فیلتر شدش....
من چن باری برات کامنت گذاشتم..... ولی متاسفانه مثل سایه بودم!!
خانومی اجازه میدی وبت رو لینک کنم؟!؟!
واااااااااااااااااااااییییییییی که چقد ذوق زده ام.... وبت رو میخونم و میاممممممممم
هوراااااااااااااااااااااااااااااا
شب خوش

عسل(سمفونی حماقت) پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ http://gillasseabi.blogfa.com

ایشالا خوب می شه نگران نباش
حتما ببرش دکتر

رویا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:16 ب.ظ

تولدت مبارک گل من
برات ارزوی سلامتی میکنم در کنار جوجوت
همیشه شاد باشی و بخندی و هیچ وقت خبری از بیماری و غم نباشه
میبوسمت

رهگذر پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:21 ب.ظ

چند دقیقه حاضری واسش صبر کنی؟!
برای جوجوت!!!!

اگه منو خوب بشناسی که ظاهرن نمیشناسی می فهمیدی که من سه ساله تمام زندگی و تمام دقایق و تمام دلخوشی هامو به اون اختصاص دارم!! تو اون موقع کجا بودی؟ البته هنوزم دیر نشده!! آرشیوم هنوز این جاست! می تونی یه نگاهی بهش بندازی! البته اگه این باعث نشه که پررو تر بشی! چون همین جوری که خدا رو بنده نیستی و همه رو از بالای برج عاجی که واسه خودت ساختی می بینی!! دیگه وای به حال این که پست های منو بخونی!! البته اگه تا الان نخونده باشیشون!! ولی امیدوارم بیای این جا و جوابتو بخونی عزیزم!!

ئدذئنرذ جمعه 8 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:39 ق.ظ

اذیتباذیبصثلبشساذیثلاشذصللراتصل

نسیم چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:22 ب.ظ

راستی تولدت مبارک خانمی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد