ضد حال!!

عطرش رو حس می کنی؟ پاییزو می گم! داره میاد! چه قدر من این فصل رو دوست دارم...چه قدر بوی خاک بارون زده و برگهای خیس رو دوست دارم...چه قدر دوست دارم وقتی دستت توی دستمه و زیر بارون قدم می زنیم و  صدای قشنگ تو با صدای باد و بارون ترکیب می شه! چه قدر رویایی و قشنگه اون لحظه...چه قدر دلم لک زده واسه ی همچین لحظه ای...پاییزو واسه این دوست دارم که به زمستون نزدیک تریم! برف...آدم برفی، آتیش شومینه و لحاف با هندونه و انار و فیلم و پیپ!! یادته که؟ در کنار هم و در آغوش هم...

توی پاییز انگار همه عاشق ترن! من، تو ، آدما، آسمون، زمین...حتی خود خدا!

امروز صبح با آهنگ ستاره ی شاد مهر -زنگ مخصوص موبایلم وقتی تو زنگ می زنی- از خواب بیدار شدم...گفتی:

سلام عزیزم! به به چه دختر ناز خوابآلویی!

سلام عسلکم.خوبی؟

آره عزیزم.ببخشید من از صبح در گیر کارهام بودم گفتم الان بهت یه زنگ بزنم.بذار پیاده شم از تاکسی دوباره می گیرمت.

تاکسی؟ مگه ماشین نبردی؟

هه!! نه! خانواده ماشینمو به سرقت بردن!!

وا!! چرا ماشین خودشون رو نبردن؟

اونو باید می بردن گارانتی ، نبرده بودن .واسه همین نمی تتونستن ازش استفاده کنن! حالا بگو کجا رفتن؟( یهو دلم غنج رفت!)

( با خوشحالی)کجااااااااااااااا؟!!

رفتن "..." ( همونجایی که همیشه می رفتن و ما با هم تنها می موندیم!!) حالا این خبر ِ خوب بود! بگو خبر ِ بد چیه؟!!

چی؟!

الان زنگ زدم بهشون! دارن راه میفتن میان!! رفته بودن باغ رو آبیاری کنن!

آها! چه حیف! خوب عزیزم می گفتی من ماشین رو برات میاوردم می رفتی به کارات می رسیدی!(یه جورایی عوض کردن موضوع برای ضایع نشدن !!)

مرسی گلم، با تاکسی راحت رفتم...حالا رفتم خونه با هم در تماسیم.می بوسمت گل گلی!

باشه عزیزم...بوس!

حالا حق دارم فکر کنم که زیاد آدم خوش شانسی نیستم؟!! بابا من دلم آغوشت رو می خوااااااااد!! اصلن نمی دونم چرا این خبر رو بهم دادی!! نمی شد نگی که منم این قدر حالم گرفته نشه؟!بد جنس!  

نوشته شده در چهارشنبه 27 شهریور1387ساعت 2 بعد از ظهر توسط آفتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد