پاسخ به یک دوست عزیز...

دوست ناشناس عضو هیئت علمی من!

خیلی ممنون به خاطر همه ی نگرانی ها و دلسوزی هات.ولی راستش دنیا های ما با هم خیلی فاصله داره! از نظر من ۳۰ سالگی آخر دنیا نیست و از نظر من ازدواج هم آخرین هدف و مهم ترین آرمان انسان نیست! ازدواج فقط یه قرار داده بین آدمایی که به خودشون شک دارن که آیا بتونن بدون نوشته و سند و مدرک هم با هم بمونن یا نه! از نظر من نهایت عشق رو ازدواج مشخص نمی کنه! نهایت عشق رو دل آدما مشخص می کنه! واقعن آقایون فکر می کنن ازدواج یعنی این که از نظر جسمی به طرفشون برسن؟ خوب اگه قضیه جنسی و جسمیه چه قیل از ازدواج و چه بعد از ازدواج بهش رسیدن چه فرقی می کنه! خوب به هر حال این جوری همه چیز تموم می شه!!چه قبلش باشه و چه بعدش!! پس چه بهتر که طرفت قبلش به اون موضوع هم برسه و اون وقت اگه بازم باهات موند( نه لزومن با ازدواج) اون وقت نشون می ده که قصدش فقط این نبوده! کسی که بعد از رفع نیازهای جسمی و فیزیکیش هم با ادم می مونه حتمن چیز مهمتری توی وجود آدم دیده که رفع اون نیاز براش پایان دوستیش نبوده!

من قبول دارم که یه وقتایی بین من و جوجو اختلافاتی پیش میاد! ولی معنی این اختلاف نظر ها و گاهی سو ء تفاهم هاُ این نیست که اون منو برای نیازهای جسمیش می خواد! نیازهای جسمی یه آدم -به خصوص اون که چهره ی زیبایی هم داره علاوه بر رفتارش که اصون دخترا جذبش می شن-از راه های خیلی ساده تری هم می تونه بر طرف بشه! نیاز به این همه ناز کشیدن و اعصاب خورد شدن نیست! یکی از دلایلی که من با جوجو گاهی بی دلیل دعوا راه می ندازم فقط همینه که به خودم ثابت بشه اون با وجود همه ی مشکلات و بد اخلاقی ها و بد قلقی های من و همه ی رفتارهای گاهی آزار دهنده م حاضره با من بمونه! و از نظر شخص من با هم موندن صرفن ازدواج نیست!

تازه در مورد ازدواج هم این بار سومه که جوجو خیلی جدی به من پیشنهاد ازدواج می ده و من بنابر مشکلات شخصی خودم که نمی تونم این جا دلیلش رو ذکر کنم هنوز آمادگی ندارم برای این موضوع...و از نظر خودم این موضوع برای من حل شده س...اون تمام قدم هایی که باید بر می داشت برای بودن با من رو برداشته و کوتاهی نکرده! تو خودت حاظر بودی با دختری که این همه بد قلقه بازم بمونی؟!! چه برسه بهش پیشنهاد ازدواج بدی!

من با داشتن اون در کنارم به هر چیزی که شما فکر می کنین با ازدواج به اتمام می رسه رسیدم! پافشاری اون در بودن با من خیلی بیشتر از پیشنهاد ازدواجش برام گران بها و ارزشمنده...

اگه ما زن و شوهر قانونی بودیم هم این دعواها برای شما به منزله ی این بود که اون دنبال بر طرف کردن نیازهای جسمیشه؟ یا اون موقع می گفتین زیر سرش بلند شده؟یا می گفتین این یه دعوای زن و شوهریه و حل می شه؟!!

یعنی واقعن ثبت یک پیوند قلبی تا این اندازه با اهمیته؟! یعنی ما این قدر به خودمون شک داریم که همه چیز رو باید زیرش یه مهر بزنیم و جایی ثبت کنیم که نتونیم از زیرش در بریم؟

یعنی"آینده" برای شما فقط یعنی ازدواج؟!!!!!!!!

یعنی یک دختر ۳۰ ساله که ازدواج نکرده بنابر مشکلات شخصی خودش و اصلن هم دوست نداره که این کارو بکنه، خیلی وقت کمی داره برای آینده ش؟!!!!

بابت همه ی محبت ها و نگرانی های برادرانه تون ممنونم.ولی من و شما دنیای همدیگه رو نمی فهمیم .هرچند من به دنیای شما و تفکراتتون احترام می ذارم، ولی در کل هیچ کدومش برای من قابل قبول و منطقی نیست...من زندگی قراردادی رو یه فاجعه می دونم...

با تشکر از شما.


جوجو هیولایی ِ مهربونم!

چه قدر لذت بخشه که با تمام اختلافات فکری و شاید معنوی که با هم داریم، هنوز هم عاشقانه همو دوست داریم و چه قدر خوشحالم که با مدیریتت تا حالا اجازه ندادی من مواقعی که عصبانی هستم همه چیزو خراب کنم!

ممنون که امشب در کنارم بودی و با این که از دستم عصبانی بودی که چرا امروز جونم رو گذاشتم کف دستم و رفتم خط مقدم جبهه وسط اون همه وحشیِ آدم کش، بازم با مهربونی و با عشقت آرومم کردی و نا خواسته بهم برای دفعه ی بعد انرژی دادی!

ج.ن.ب.ش سبز این محبتت رو فراموش نمی کنه!