د.ی.ک.ت.ا.ت.و.ر حیا کن!!

 این که تو فکر می کنی من آدم امّلی هستم و من هم فکر می کنم تو اصلن روشنفکر نیستی، عجیب نیست؟!! 

حالا کی این وسط داره اشتباه می کنه من نمی دونم! یعنی می دونم ولی نمی تونم به تو حالی کنم!! 

ببین از نظر من اشکالی نداره که کسی با همکارش که از جنس مخالفه ناهار بخوره! ولی برای شخص تو اشکال داره! یعنی از نظر من ،تو و فقط تو(!) نباید با همکارت که خانمه ناهار بخوری! می دونی چرا؟ چون من کاملن می دونم همکارای خانمت چه وضعی دارن! چون می دونم وقتی جایی این قدر قوانین به قول تو 'سفت و سخت' حاکم باشه، چه قدر خانم ها وآقایون اون محل رو حریص می کنه نسبت به جنس مخالف! و این که تو همیشه سعی می کنی از اونا دفاع کنی و بگی اونا بسیار "خانمهای با شخصیتی" هستن هم اصلن و ابدن نظر منو عوض نمی کنه و بلکه منو بیشتر مطمئن می کنه که بععععله!! فلسفه ت هم اینه که: " اصلن تو بگو همه ی اونا وضعشون خرابه! من که کاری به اونا  ندارم!من سرم به کار خودمه! و دوست ندارم کسی در مورد کارم این جوری صحبت کنه! لطفن تو کار من دخالت نکن!! "

اصلن تو ماه، تو گل، تو برادرِ مریم مقدس!! ولی خودت نمی دونی اون دخترایی که اون ادا و عشوه هارو توی صداشون در میارن و از بین اون همه پسر که ایستادن برای گرفتن عکس یادگاری، صاف میان و می چسبن به تو و توی عکس هم همه نیششون تا بنا گوششون بازه،ممکنه پسر ندیده باشن و فکر کنن اگه تو بهشون اخم نمی کنی که چرا نمی رن یه جای دیگه وایسن عکس بگیرن ، ممکنه از این خوش اخلاقی تو سو استفاده کنن و یا فکر کنن که تو داری باهاشون تیک می زنی؟!!بابا جون خوب آدمن دیگه ! دخترن دیگه! نیستن؟!! اونا هم دل دارن!  

خوب اون وقت جواب این دلِ اونا رو تو می تونی بدی؟!! 

لابد می تونی!! لابد تا حالا تونستی!

حتمن الان می گی چرا منو برای کارِ نکرده ملامت می کنی!! 

این مکالمه رو یادته؟: 

تو: دیروز رفتیم با محمد ناهار خوردیم سرِ کار. 

من: کی؟ خانم محمدی؟!! 

تو:واااای! آفتاب چرا چرت و پرت می گی؟! من می گم با محمد ،تو می گی خانم محمدی؟!! 

من: خوب اشتباه شنیدم! حالا مگه چیه خوب خانم محمدی هم همکارته مگه چه اشکالی داره با هم ناهار بخورین؟!  

تو:اِ اِ اِ؟!! شما این چیزا رو هم می فهمین؟!!  

من:اِ اِ اِ؟!!پس نکنه با همکارای خانمت ناهار هم می خوری که این قدر از این موضوع استقبال کردی؟!! اگه می خوری چرا یواشکی؟! خوب به من بگو!  

تو: من هر کاری صلاح بدونم انجام می دم!! 

من: جدی؟! خوب باشه! منم الان صلاح می دونم که برم با یکی دیگه بخوابم! همین الان! پس گوشی رو قطع کن و بذار من برم به کارم برسم! 

تو: آفتاب خجالت بکش این حرفا چیه؟ چه ربطی داره؟

من:...

تو:... 

من:... 

تو:... 

یک ساعت بعد: 

تو: بهتره بریم استراحت کنیم! من خسته م و تو هم خسته ای! 

من: تتتتق!( صدای کوبیدن گوشی تلفن)!! 

 آخه چه قدر تو خنگی که هنوز منو نشناختی! این در واقع یه "تیکه" بود که من انداختم! اصلنم نظر من این نیست که واقعن اشکالی نداره تو با همکارای خانمت ناهار نوش جان کنی! خیلی هم اشکال داره! مگه اونا خودشون دوست پسر ندارن؟ مگه شوهر ندارن؟ اصلن مگه دوست دختر ندارن؟ خوب برن با اونا ناهار کوفت کنن! 

حالا خودت بگو! تو اگه با اونا قبلن ناهار یا شام(!) نخوردی و یا قصدشو نداشته باشی که بخوری، این قدر از اونا و خودت و این موضوع دفاع می کنی؟!!  

اصلن اینا هیچی!  جنابعالی "هر کاری صلاح بدونین انجام می دین"؟!! 

خوبه! دیکتاتوری در حد ایران!! 

تو فکر کردی من ماستم یا چغندرم یا سیب زمینی یا هر کوفت دیگه م که اجازه بدم هر کس هر کاری صلاح دونست انجام بده؟! پس حق و حقوق من چی می شه این وسط؟ چرا همه فکر می کنن حق و حقوق همش مالی و مادیه؟ مگه تو به من از نظر عاطفی پایبند نیستی؟ خوب پس همه چیز رو در این پایبندی رعایت کن! دلیلی نداره تو با اونا غذا بخوری! و اگه با اونا غذا می خوری دلیلی نداره به من دروغ بگی ! و اگه نمی خوری هم دلیلی نداره از این موضوع دفاع کنی و بگی من هر کاری صلاح بدونم انجام می دم! این جوری آدم شک می کنه... 

اصلن می دونی چیه؟ به جهنم! برو با هرکی دلت می خواد غذا بخور! برو هر کاری  صلاح می دونی انجام بده! این قدر ناهار بخورین تا همه تون بترکین!

من هم از الان صلاح نمی دونم تا چند روز تلفنم رو جواب بدم. 

و در آخر در راستای سیاست های باید و نبایدِ تو یه سوال دارم!:

ما که نه می تونیم در مورد کار تو صحبت کنیم نه در مورد دین و نه در مورد سیاست( چون نظراتمون خیلی متفاوته به خصوص در مورد این آخری!) و نه در مورد وضعیت اجتماعی و نه در مورد دوست دخترا و زندگی گذشته ت و نه در مورد ادبیات و شعر و هنر و سینما،و نه تو آن چنان رمانتیکی که بشه صحبتهای رمانتیک کرد و نه سلیقه ی فیلمی مون با هم جوره که یه فیلم با هم ببینیم،خوب پس در مورد چی صحبت کنیم؟ اصلن چه مرضیه که صحبت کنیم؟!!

هان؟


 یک توضیح:در کامنت هایی که تا الان به دستم رسیده یه سوء تفاهم برای دوستان پیش اومده! ببینین مساله اصلن این نیست که کسی جوجو رو از من بگیره یا اون بره با یکی دیگه دوست بشه! بابا همه چیز مگه به همینه که‌آدم طرفو دو دستی نگه داره و نذاره اون بره با یکی دیگه؟ اگه اون واقعن بخواد بره با یکی دیگه خوب بره! برای من مهم نیست! ولی حرف من چیز دیگه اییه! تا زمانی که اون با منه باید به اخلاقیاتی که از نظر من مهمه عمل کنه.حتمن که نباید بره با کسی دوست بشه! همین که همکار خانمش فکر کنه می تونه بهش زنگ بزنه بعد از ساعت کاری(این فقط یه مثاله!خوشبختانه فعلن حقیقت نداره! )یعنی اخلاقیات رو رعایت نکرده! حالا من که نگفتم جوجو می خواد منو ول کنه بره با اون همکارش!! معلومه که اون نمی تونه بهتر از من کسی رو پیدا کنه! چون هم دوست دخترای قبلیش رو دیدم که یکی از یکی میمون تر و زشت تر بودن ( قیافه مهم نیست کاش یه کمی شخصیت و یا فرهنگ و یا شعور داشتن!) و هم همکارای الانشو که بدتر از اونا خودشونن! بدیهیه که جوجو بهتر از من عمرن گیر نمیاره! ( اعتماد به نفس در حد تیم ملی!) ولی مگه همه چیز به ول کردنه؟!! چرا حرف منو نمی گیرین آخه؟!!! شما حاضرین طرف با شما باشه همیشه، ولی سر کارش همکارای خانوش قورتش بدن و آب از لب و لوچه شون آویزون باشه تا اونو می بینن؟!!!

من اینو می گم:

اگه با منه، با هیچ جنس مونثی نباید لاس بزنه! ( هر صحبتی با همکار و دوست دختر و جاست فرندای قدیمی و تحقیقات در مورد دانشگاه، شامل این لاس می شه!)

اگه می خواد لاس بزنه یا با کسی ناهار بخوره، منو ول کنه!( اینو از ته قلبم م یگم به خدا...هیچ تعارف و عصبانیتی هم در کار نیست!)

همین!!

به نظر من هر دختری یه چیزی داره که خیلی مهمه! واون عزت نفسشه!من حاضر نیستم تحت هیچ شرایطی این عزت نفس رو از بین ببرم...در نتیجه:

جوجو ، جوجو، یا با اونا یا با من!!(وزنشم خودتون درست کنین!)


نظرات 43 + ارسال نظر
هما چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:07 ق.ظ

وااااااااااااااااااااااای آفتاب جان آخه چرا تو اینقدر خودتو اذیت میکنییییییی؟؟؟؟؟ آخه چرا اینقدر واسه خودت تنش درست میکنی؟؟؟؟ عزیزم مگه مهمترین چیز توی یه رابطه رسیدن به آرامشو تفاهم نیست؟؟؟؟ مگه نباید اعتماد وجود داشته باشه؟؟؟ با خودت صادق باش. بعد از گذشت این همه سال تو به جوجوت اعتماد داری یا نه؟؟؟ اگه داری که این کارا چیه میکنی؟؟؟ اگرم که بهش اعتماد نداری که ....(خودت بهتر میدونی)!!!
ببین میشه با یه نفر از جنس مخالف رابطه داشت(به عنوان همکار یا دوست یا همکلاسی یا ...) که دوست دختر(پسر) طرف نباشه اما کاملا از اون آدم معلومه که به چه قصدی این رابطه ها رو داره تو هم قطعا می‌دونی قصد جوجو چیه(که ما نمیدونیم!!!)

راستش خودت خیلی بیشتر از من می‌دونی که اگه با دوستت نه میشه فیلم دید نه بحث کرد نه حرفای رمانتیک زد نه لذت برد نه... پس دیگه واسه چی باید ادامه داد؟؟؟؟(البته اگه اینو از رو عصبانیت نگفته باشی!!!!) آفتاب عزیزم یکم بیشتر به فکر خودت باش! قدر لحظه‌هاتو بیشتر از این بدون...
خیلییی ببخشید که یه جورایی نصیحتی شد کامنتم
بوووووووووووووووووووووس

همای عزیز سلام...ممنون از این که همیشه همراهمنی.
عزیزم در مورد کامنتت تا یه جاهاییشو باهات موافقم! ولی یه جاهاییشو هم نه! از نظر من خیلی مهمه که اون طرف (چه مذکر و چه مونث) با چه دیدی با آدم رابطه ی کاری یا هر چی برقرار می کنه! یعنی اگه اون طرف خودش کرم داشته باشه تو هم نباید با اون رابطه ی کاری برقرار کنی حتا اگه خودت کرم نداشته باشی!
من به اون اعتماد دارم ولی خوب دوست دارم به چیزایی که از نظر من مهمه پایبند باشه.این که همکارش وقتی می خواد باهاش حرف بزنه صداشو یه جوری می کنه خوب معلومه که کرم داره! و حتا اگه جوجوهم گل و ماه و آقا باشه حق نداره با یه همچین آدمی حرف بزنه! یعنی نباید خودشو بذاره در معرض آلودگی !!
در مورد نقاط مشترک هم...خوب ما سر خیلی چیزرا با ه م موافق نیستیم ولی دلامون یکیه!!;-)
عزیزم بازم ممنون از کامنتت.می بوسمت.

گلکسی چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ق.ظ

اومدم ی خورده دعوات کنم
افتاب ادم نمیشیاااااااااااااا
اعصابمو خورد میکنیییییییییییییییییییییییییییییییییییییی با این پستت
ول کن این جوجو رو
بذار با هر کی میخواد ناهار بخوره
حساس نباش
امروز که وبلاگ ویولت رو خوندم گفتم افتاب هم باید تصمیم بگیره از این بلا تکلیفی بیاد بیرون
ببخشید که به جات تصمیم گرفتم
شرمدنم که دعوات کردم
ولی دوست دارم
نمیخوام انقدر عذاب بکشی~
ی روز بیا با هم بحرفیم لطفا

گلکسی چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

وقتی هیچ حرفی ندارید با هم
هیچ نقطه اشتراک مشترکی ندارید
برا چی اعصابتو خوزد میکنی عزیزمممم

رویا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:23 ق.ظ http://roie.blogsky.com/

الهی قربونت برم افتاب جونم
الان رو فیس بوک یه اهنگ غمناکانه گوش میکردم یهو هق هق زدم زیر گریه
البته گریه های من چند دقیقه ایه و بعد یادم میره
مث الان که در حال گریه وبلاگتو باز کردم و الان یه لبخند بزرگ رو لبامه
میدونم سخته اما تو شیرین مینویسی
منم بابت این نوع مشکلاتم خیلی حرص میخوردم
و البته هیچ وقت طرف مث خواهرم میمونه یا من مث برادرشم برام جا نیافتاد
و نخواه افتاد
و اینکه میگفت طرف ادم خوبیه من کاری به جنسیتش ندارم هم برام کافی نبود
اتفاقا خیلی هم به جنسیت کار داره
اصن مگه قحطی مرد خوبه که اینا با زنا دوس میشن
اما الان که از دور نگاه میکنم
حس میکنم کاش انقدر خودمو ازار نمیداد
کاش بابت این مسایل انقدر حرص نمیخوردم
اونوقت انقدر راحت ازش نمیگذشتم
اینا همه از عشقه عزیزم
سعی کن خودتو ازار ندی
میبوسمت

افسون چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:39 ق.ظ

وای افتاب جونم باز چی شده؟؟؟؟
من این حساسیتت رو کاملا درک میکنم چون چیزیه که خودم یه زمانی دقیقا بهش دچار بودم
حس میکنم جوجو باید خیلی خوشگل باشه نه؟
واسه همینه کخ اینقدر روش حساسی.

ممول چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:21 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

وای آفتاب من به جای جوجو از دست تو دیوونه شدم. آخه دختر چقدر بهش گیر می‌دی. هان؟ به خدا خسته می‌شه‌ها.
حست رو درک می‌کنم. می‌دونی من هم مثل تو به جوجو خیلی گیر می‌دادم. مخصوصاْ به ارتباط با همکارای خانم شرکتمون. یه بار بهم گفت : ممول اصولاْ آدم به کسی شک می‌کنه دوست پسرش رو ازش بگیره که از خودش بالاتر باشه. تو از همه اینا سرتر بودی که من الان با تو هستم وگرنه من با اینا دوست می‌شدم.
حرف جوجو همیشه توی ذهنم موند. حالا به تو هم می‌گم دختر. اگه اونا از تو بهتر بودن یا جوجوت احساسی نسبت بهشون داشت تو رو ول می‌کرد و با اونا دوست می‌شد. براش هیچ کاری نداره. مطمئن باش جوجو بهتر از تو نمی‌تونه پیدا کنه. اینقدر هم بهش گیر نده که خسته بشه. این طوری خودت هم اعصابت بهم می ریزه و همیشه دلهره داری.
تو رو خدا اینقدر الکی اعصاب خودت رو بهم نریز. مواظب خودت و فکرت هم باش.
امیدوارم از حرفهام ناراحت نشی.
به خدا دوستت دارم.

آره عزیزم من شک ندارم که اون از من بهتر نمی تونه پیدا کنه! چون هم همه ی دوست دخترای قبلیشو دیدم و هم تمام همکارای الانشو! اون قبلی ها که نه قیافه داشتن و نه شعورو نه شخصیت! اینا هم که همین طور!
مساله اصلن این نیست که کسی اونو از من بگیره! مساله اینه که اون باید به اخلاقیاتی که برای من مهمه پایبند باشه. اگه نمی خواد پایبند باشه خوب مهم نیست...بره با همونایی که به هم می خورن از همه نظر! من ترجیح می دم کسی که چشم دیگران دنبالشه( حتا اگه خودش خیلی هم ماه و آقا و چشم پاک باشه) اصلن مال من نباشه! اصلن موضوع مالکیت و اینا مطرح نیست...موضوع اینه که وقتی کسی با یه نفر دوسته، اون دوستی یه ارزشی داره.دیگران هم حق ندارن اون ارزش رو زیر پا بذارن.اگه جوجو از اونا دفاع کنه، یعنی خودشم داره همین کارو تایید می کنه!
منم دوستت دارم عزیزم.می بوسمت.

03031112 چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:45 ق.ظ http://03031112.blogfa.com

دومس جون شاکی و غیرتی وارد می شود دودودو دووووو


می دونی چیه منم دقیقا همینجوری فک میکنم کسی که الان به هر عنوانی با منه اجازه نداره (همونطور که من ندارم ) بره و غلط اضافی کنه .

یک کلام حق کلام


اینم یه ماچ :ستاره

سینیوریتا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:57 ق.ظ http://siniorita.mihanblog.com/

ببین ؟ این روزها این قدر دخترا خودشون همه کاری می کنن و براشون مهم نیست طرفشون چی کار می کنه ، این رفتارت یه کم غیرعادی به نظر می رسه !
عزت نفس هم که دیگه کی داره ؟
به نظرم حرفات درسته ...

ساناز چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.sanaz-sanaz.blogfa.com

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! وای خیلی سخت گیری

آوا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:44 ب.ظ

سلام خانومی.
الهی قربونت برم.دلم واست خیلی تنگ شده بود.دلم هوس هزارتا بوس واقعی کرده ازت.آدرستو از آرش گرفتم.نمیدونم چرا تا حالا به این فکر نیفتاده بودم.نمیدونی چقدر نگرانت بودم.با اون قضایا...دلم هزار راه رفت.خوشحالم که سالمی.
و اما درمورد این دیکتاتوری:
بنظرم اگه رابطه دوستیتون رو یه کم واسه هم معنی کنید بهتر باشه.اون شاید تورو در حد یه دوست معمولی و نه یه عشق مطلق میدونه و واسه همین هم احساس میکنه که فقط به خودش مربوطه چیکار میکنه.شاید اون خودش رو متعلق به تو نمیدونه.
اما تو چون دوست داری اون مال خودت باشه و احساس عاطفی بالاتر از یه دوست معمولی بهش داری دلت میخواد بیشتر رعایت حریم این دوستی روبکنه.در ضمن تا اونجایی که من این چند وقت جسته گریخته برداشت کردم ظاهرا جوجو خان شما یه خورده به خودش مغروره و تو هم متاسفانه یه خورده زیادی کوتاه اومدی.یادته یه ماجرا از تولدش نوشته بودی؟یا اون ماجرا که با تمام خستگی چیزهای دلخواهش رو با سه بار لباس پوشیدن و بیرون رفتن تهیه کردی و بخاطرش لازانیا درست کردی و اون اونشب پنج شنبه نیومد.بنظرم این نشون میده که میخواد نشون بده زیاد این روابط واسش مهم نیست.(حدااقل نه به اندازه تو که با خستگی هم تو فکر قاقالی لی های مورد علاقه اون بودی)

آوا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:51 ب.ظ

پس باهاش صحبت کن و درموردرابطه اتون یه تعریف ازش بخواه.اینجوری دیگه خودت رو عذاب نمیدی.
بعدشم از مردای متاهل ایرانی هیچ انتظاری نیست در این خصوص تا چه رسد به سایرین عزیزکم.
البته با عرض پوزش از آقایون...
یه نصیحت سنگدلانه اینکه:یه کم تو اونو دنبال خودت بکش و از بالا دست بهش نگاه کن.تواضع و محبت کافیه.
ننه بزرگ شدم.ولی در این موارد خونم جوش میاد.
بازم خوشحالم که پیدات کردم.از اینکه بهت گفتم نامرد هم معذرت میخوام.یه وقت به دل نگیری ها.
بیصبرانه منتظرتم.

جودی آبوت چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.sudi-s.blogsky.com

عزیزم خیلی متاسفم که تو اینقدر حساسی و جوجو هم انقدر تلاش نکرده تا اعتمادتو جلب کنه

مهاجر چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام افتاب عزیز
منم با شما موافقم .هرچند خودم اینو اصلا رعایت نمی کنم.

هما چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:42 ب.ظ

آفتاب عزیزم هر کس یه‌ معیارایی داره و دوست داره که با اون معیارا زندگی کنه. معیارای تو هم کاملا واضحه عزیزم اگه مشکلت اینه که اگه با توئه با دختر دیگه‌ای حرف نزنه حتی اگه قبل از حضور تو هم یه دوستی ساده بین اونا بوده(یه مثال بوداا) خب پس مشکلی وجود نداره عزیزم. اونجور که معلومه تو این موضوع رو ۱۰۰۰۰ بار به جوجو گفتی پس اون میدونه حساسیتت چیه و با اینکه میدونه حساسیتت چیه اما بازم همون رفتارو داره. اینجا اصلا بحث این نیست که رفتار اون درسته یا رفتار تو <مهم> اینه که با هم دیدگاهتون جور در نمیاد. در اینکه عاشقی مثل تو پیدا نمیکنه هیچ شکی نیست اما اینکه تو هربار تو این زمینه‌ها باهاش بحث میکنی ولی هربار چون خیلیییی دوسش داری کوتاه اومدی باعث میشه سوء استفاده بشه از عشقت. پس یه بار بدون احساست و با منطقت تصمیم بگیر. ببین منطقت چی بهت میگه؟
تو میگی عزت نفس مهمه <و واقعا خیلیییی مهمه> پس این دفه واقعا رو اون جمله آخر واستا و دوباره نرم نشو.
بوووووووووس

ی ک ت ا چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://www.1taaa.blogfa.com

به به :دی ... یک عدد آفتــاب حســود در حد المپیک دارم میبینـــم :دی

من این حرص خوردناتو درک میکنم ، چون بعضی وقتا یه حدیش برا منم پیش اومده ... ولی خب تقصیر جوجو چیه ؟؟؟ احتمالا جوجو یه پسر خوشتیپ و خوشگله که توجه دخترارو جلب میکنه و این دیگه دسته خودش نیس ... اینی ام که میگی با هیچ دختـــری چه همکار چه جاست فرنــد نباید حرف بزنه یه کم زیادی غیر منطقی نیس ؟؟؟ مگه میشه حرف نزد ؟؟؟ ( بعدم به نظرم یه بار برخوردشو با همکاراش یا کلا با خانومای دیگه ببین ، اگه خیلی عادی بود و زیاد گرم نگرفت با طرف ، بدون دیگه جوجو بی گناهه ) !!! ... همیناا به نظرم میاد :( خودت چی فک میکنی ؟‌:*

راحیل چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:11 ب.ظ http://www.mahe-talkh.blogfa.com

سلام آفتاب
ببخش که زیاد سر نمی زنم به اینجا...
راستش گوشیمو فلش کردم.شماره ت پاک شده.
ندارم شماره تو عزیزم...
مواظب خودت باش!

مونس چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:44 ب.ظ




سلام آفتاب مهربانی و البته خیلی خیلی گل حساااس

خوبی؟

"""اگه با منه، با هیچ جنس مونثی نباید ... بزنه! ( هر صحبتی با همکار و دوست دختر و جاست فرندای قدیمی و تحقیقات در مورد دانشگاه، شامل این .... می شه!)

اگه می خواد ... بزنه یا با کسی ناهار بخوره، منو ول کنه!( اینو از ته قلبم م یگم به خدا...هیچ تعارف و عصبانیتی هم در کار نیست!) """"

آفتااااااااااااااااااااااااااب!!!تو حالت خوبه!!!!!!وای چقدر تو حساسی دختر!!!!!با این حرفت به همه ی کارمندای خانم توهین میکنی!!!!!الان کسی از کسی سوالی بپرسه یعنی داره..میزنه؟؟؟؟؟؟چرا این حرفو میزنی دختر!!!!!
راستش بهم بر خورد!!!!
در حالی که من اصلا با مرد جماعت قاطی نمیشم!!!!!!با این حال حرفت یه جوریه!!!!!
چته دختر؟؟؟؟؟

نازنین!دوستت دارم
شاد باشی

عسل چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ http://www.lonelyisland.blogfa.com

من کاملن بهت حق میدم آفتاب! تو از جوجو یه تعهد اخلاقی میخوای نه هیچ چیز دیگه و این اصلن سخت گیری یا آزار و اذیت نیست! اگه اون این تعها اخلاقی رو به تو بده و کاملن اجراش کنه مشکل دیگه ای ندارین شما دوتا، یه چیز دیگه هم هست به نظر من با این چیزایی که تو از جوجو میگی اینطوری به نظر میاد که اون حساسیت های تورو فهمیده و دست میذاره روی همونا تا لجت رو دربیاره! بخدا خیلی زرنگه این جوجو خان شما! و جون دقیقن میدونه هیچ کس بهتر از تو رو هرگز پیدا نمیکنه واسه همین حرصت رو در میاره مثه همین جمله ای که گفته هرکاری صلاح بدونم انجام میدم!
آفتاب به این ماهی بخدا کجا پیدا میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بهش گفته باشم!
میبوسمت

عسل(سمفونی حماقت) چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 04:48 ب.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

خنده از ته دل . . .
وای کلی با خوندن پستت حال کردم
دقیقا باهات موافقم در حد تیم ملی

یک زن چهارشنبه 11 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ب.ظ http://khsh266.blogfa.com/

هرچی نگاه میکنم رنگ و بوی اونو داره .
این تا وقتیه که میخوایم داشته باشه .
دلمون میخواد یه نخ ببندیم به بادبادک خاطرات و اونا رو بکشیم دنبال خودمون .
نمیگم عاشق نبودم و نمیفهمم چی میگی .بودم .
نمیگم تا حالا نفسم بند نیومده از نبود کسی .اومده .
اما خواستم و شد
خواستم نخ بادبادکو رها کنم تو دست باد و دل بدم به رقص ابرها تو آسمون تا یادم بره چقدر این بادبادکو دوست داشتم .
حالا هم هر بار بادبادک میبینم بغض میکنم اما بغضی شیرین .
مواظب خودت باش

روح جوجو پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:03 ق.ظ

هووو مووو وووو نازل میشویم!

اینارو از نظر روح جوجو بودنم میگم!
هوووووو آفتاب تو ...سخلی! خوب ووو خره آخه چرا اینقدر حساسیی خوب من شغلم جوریه که خیلی هوو من و می بینینن چیی دادشا دهنشون آب میوفته واسم! ووووو چییی داداششش تو اگه جی اف منی باید قبو کنی خیلیااا بخوان بچسبن به منن ولی من چییییی داداششش که نچسبیدم بهشون!

هووو مووووو آفتابی اینوو چییی خارج از روح جوجو می گم(باا منم مثل همه با همکارای زنم غذا می خورم حتی میرسونمشون خونشو با همی مخندیم بلند بلند ولی لاس نیستمعنی اینا! ببابا چرا اینقدر م یخوای اون بدبخت رو محدود کینی می دونم از علاقه زیاده ولی این کارات مثل بابای منه!)

روح جوجو میشویم!

هووو ووو
ببیننننن من خیلی دوستت دارم کثااااااااااافت! اگه دوستت نداشم چی داداشششش میرفتم با جاست فرندهای قبلیم که چییی کمم نیستن! چرا با تو موندم چون خری دیگه نیم فهمی که منم خیلی دوستت دارممم اممماا منم مردممم چیییییییی مثل همه مرداااا چیییی داداششششششششششششششششششششششش!

ببین هووو ووووو تو باس ادم بشی اصلن از این گیرا بخوای بدی و ناز کنی من می دونم و توووو چییییییی داداششششششششششششششششششششششششششش


از نظر خودم:بیااا بلاگم آهنگشو گوش به حس الانم به ه مراه همیشگیه زندگیم! لطفن اگه پاسخ دادی چیزی یا حرفی نزن که بقیه هم بشناسنم می خوام ناشناس بمونم اینجا! و آدرسمو به هیچکس نده! راستی اگه یمتونی ویرایش کنی این قسمتش رو حذف کن همین قستت نظر خودم رو و بقیه رو منتشر کن! کاش یار من مثل توب ود! خلم دیگه! دسوتدارم بهم گیر میداد!


هوو ووو روحح میروووود هووو جوووو وووووو بترسسس بترسسس یالله

بهارنارنج و یاس رازقی پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:03 ق.ظ http://formyramin.blogsky.com

فدات بشم خانومی مهربونم. راستشو بخوای منم با نظر تو موافقم. این قسمت توضیحی که بر کامنت ها دادی خیلی درست بود. ضمنا این هم یکی دیگه از نشونه های فکر باز توئه که عشق رو در اسارت نمی خوای و میخوای که اون اگه قراره با تو باشه بهت متعهد هم بمونه. آفتاب گلم ما توی این وبلاگ ها قصدمون کنار هم بودن تو هر شرایطیه نه امید الکی و تعریف و تمجید. به نظر من اتفاقا این تویی که روشنفکری. چون ضمن آزادی دادن به اون می خوای بهت متعهد هم بمونه. اینا ربطی به امل بودن نداره. اینا برخواسته از دل و احساسه. اینا قیدهای عشقه. انتظار تو نابجا نیست آخه. چون خیلی محدودش نمی کنی. وگرنه اگه زیاد محدودش می کردی منم میگفتم منطقی نیست. این موضوع تعهد خیلی موضوع جالبیه. بد نیست یه سری تو بلاگ ازش حرف بزنم.
آروم باش دختر گل. تو با این اندیشه بازت باید بیشتر از اینا صبور باشی. راستی یه سوال. البته اگه دوست داشتی جواب بده. شما می ازدواج می کنین؟

مونس پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:09 ق.ظ

سلام افتاب مهربانی

خوبی گلی؟

باشه!میخندم!از دست توووو!!!

راستی!چرا نسیم جون یهو بی خبر رفت؟؟؟جواب ایمیلم نداد.حالش خوبه؟؟نگرانشم.اگه دیدی و باهاش در تماسی سلاممو برسون بهش ...ممنونم
شاد باشی

اورانوس پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:32 ق.ظ

سلام عزیزم
چی بگم؟ به خدا دیگه عقلم به جایی قد نمیده فقط می تونم دعا کنم یه روزی جوجو قدرتو بدونه چون به قول خودت فکر نمی کنم هیچ وقت بتونه مثل تویی پیدا کنه
به امید اون روز

سینیوریتا پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ب.ظ http://siniorita.mihanblog.com/

نه عزیزم . ما فقط اسپانیایی بلدیم ! مرسی از تو که سر زدی ...

هما پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:35 ب.ظ

کاملا این حرفتو قبول دارم که اگه طرف کرم داشته باشه باید پا پس کشید ولی نمیفهمم آخه چرا جوجو اینکارونمی کنه؟؟؟ یعنی خودشم کرم داره؟؟؟(ببخشیدااااااا) من حتی اعتقاد دارم اگه طرف کرم هم نداشت چون تو نسبت به این موضوع حساسی جوجو باید رفتارشو تغییر میداد.. راستی اگه اونم مثل تو خالصانه عاشقه پس چرا اون کاری که تو میخوای رو نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عزیزم اینایی که منو نوشتم فقط و فقط برداشتهای شخصی منه! در واقع خواستم پیشگیری کنم قبل از وقوع! ببین اون هنوز این کارارو نکرده! یعنی با کسی ناهار نخورده! ولی می گه اگه هم بخوره مشکلی نداره! در واقع یه جور مناظره س بین ما و یه جور تبادل نظر! خوب منم خیلی از نظرای اونو قبول ندارم و بهشون عمل نمی کنم چون از نظر خودم اشتباهه! این به این معنی نیست که من اونو دوست ندارم یا خالصانه عاشقش نیستم...اونم همین طور.مشکل ما فقط در نوع نگاهه و تعاریف مختلفی که از خیانت داریم! از نظر اون وقتی خودش منو دوست داره و حتا اگه یه دختر جلوش استریپتیز هم بکنه نگاش نمی کنه ، این می شه عشق! اما از نظر من اون باید جوری رفتار کنه که اون دختر به خودش اجازه نده جلوش این کارو بکنه !!
وگرنه جوجو واقعن کرم نداره!! ولی خوب این دخترا بعضی هاشون کرم دارن و از نظر من سخته فهمید کی همچین مشکلی داره! در نتیجه بهتره کلن با هیچ کدومشون رابطه ای نداشت که موضوع حل بشه!
ممنون عزیز دلم از کامنتت.می بوسمت.

شیلا پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.shila1120.blogfa.com

سنگی که طاقت ضربه های تیشه را ندارد تندیس زیبا نخواهد شد، از ضربه های تیشه خسته نشو که وجودت شایسته تندیس است.

من همه ی حرفاتو قبول دارم!

بابک پنج‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:08 ب.ظ http://vateh.blogspot.com

سلام آفتابم
نگو بی معرفتما !
میام میخونم و میرم .
مواظب حودت باش عزیزکم

بابک عزیزم سلام...چه قدر دلتنگت بودم..ممنون که اومدی.
چرا نمی تونم برات تو ولاگت کامنت بذارم؟!

ایکاروس جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:49 ق.ظ http://sorooshgroup.blogfa.com

به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد
دارم به این فکر میکنم که همتون مثل همین
خوشتون میاد آدم رو آزار بدین.بابت گناه نکرده هزار تا انگ به آدم بچسبونین و بگین ...خب..خوشمون نمیاد.خوشمون نمیاد که با کسی حرف بزنی.باباجون توی قرن بیست و یکم هستیم.پس بالاخره قراره من کی بفهمم که حد و حدودم چیه؟؟؟؟؟؟؟کی تمرین کنم و آموزش ببینم؟؟؟بجای اینکه به من یاد بدین توی این مواقع چه جوری رفتار کنم سعی می کنین با پاک کردن صورت مسئله موضوع رو حل کنین.
اون دخترایی هم که میگی دل دارن باهات موافقم.اونا باید کی یاد بگیرن که با کی چطوری رفتار کنن؟نمیدونم....

رامونا جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:19 ب.ظ http://ramona-forever.persianblog.ir

آفتاب جون کاملا؛ باهات موافقم ...
خود من تو رابطه هام هیچ وقت طرفمو دوس نداشتم اما نتونستم وقتی با اونا هستم با کس دیگه ای حتی به ناهار شام ساده داشته باشم
در حالی که خیلیا می تونن
باید ببینی جوجو از این ناهار خوردنا چی برداشت می کنه
شاید واقعا؛ برای بی تفاوته
هرچند دخترا بعضیاشن واقعا؛ خطذاک و حرص درآرن !!!

یک زن جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:16 ب.ظ http://khsh266.blogfa.com/

سلام که می کنی به من!

من و تمام بودنم فقط چهار بخش می شویم! ســ لــ ــا م!

لبخند جمعه 13 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ

سلام
به نظر من که حقبا تونه.

دلیلی نداره اون بره با یه خانمو دیگه غذا بخوره . آخه چرا باید این مردا این قدر خودخواه باشن.
همه شون همینن. همشون!

03031112 شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:55 ق.ظ http://03031112.blogfa.com

سیلام آفتاب جونم خوفی؟؟؟

وای مردم از خنده :)) با بز که درستش نمیکنن منم حکمت این اسمو نمی دونم :))

اینجوری بگم که مثه آبگوشته فقط رنگش زرده آخه به جای رب و اینا توش کشک میریزن ولی اینقده با لوبیا پلو خوچمزه هست که نگوو

اینقد که من الان گشنم شد :*

ممول شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

الهی من قربون اون احساس پاک و قشنگت برم مهربونم.
من فهمیدم تو چی می‌گی. می‌دونم که تو چی می‌خوای. ولی عزیزم مشکل بزرگ ما با جنس مخالف همینه که اون‌ها هیچ وقت خودشون رو ملزم به رعایت هیچ اخلاقیاتی نمی‌کنند. تا بوده همین بوده و ما نتونستیم کاری کنیم. از نظر اونا ارتباط به جنس مخالف وقتی احساسی توش نباشه هیچ اشکالی نداره. اما خدا نیاره اون روزی رو که مثلاْ مدیرت بهت بگه تو. بیچاره‌ات می‌کنن...
آفتاب من فقط ازت می‌خوام که خودت رو اذیت نکنی همین. برای من هم مهمه که تو عزت نفس وشخصیتت رو به هیچ قیمتی از دست ندی. تو خیلی ماهی عزیزم.
دوستت دارم.

ممول شنبه 14 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 03:50 ب.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام عزیزم
من از خدامه که بیام و خودم رو تو بغل تو غرق کنم.احساس می‌کنم اونجا می‌تونه امن ترین جا برای دور بودن از این همه غم و غصه باشه. احساس می‌کنم اونجا آرومم. وقتی دلم خیلی می‌گیره با خودم می‌گم چی می‌شد آفتاب توی دنیای واقعی کنارم بود و می‌رفتم توی بغلش و سرم رو میزاشتم روی شونه‌هاش و حسابی گریه می‌کردم. اما همین که توی دنیای مجازی کنارم هستی و این همه بهم محبت می‌کنی عالیه. ازت ممنوم.
در مورد اون موضوع هم همیشه فکر می‌کردم باید لیاقتش رو پیدا کنم. مرسی که منو لایق دونستی.
همیشه بدون مینا (ممول ) تو رو از دوستای دنیای واقهیش هم بیشتر دوست داره.

نازی یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 12:41 ق.ظ http://www.asali-n.blogfa.com

آفتابب تو جدی جدی خیلی زیاد از حد حساس شدی.بهتره این حساسیت رو ۱ جا کنترل کنی.وگرنه به رابطتون و اول از همه تو ضزبه میزنه

خانومه دوست:) یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ق.ظ

کاملا درکت می کنم آفتاب جان و بهت حق می دم. باز شغل جوجو تو یه اداره س احتمالا. من چی بگم دوس جون خان تشریف می برن به عروسی هایی پر از دختر لخت و پتی بعد ارگ می زنن:((

چپ دست یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 01:35 ب.ظ

با این طرز فکرت خفن موافقم گرچه خیلی خیلی حساسیته ولی خوب کاریش نمیشه کرد حس ادمه دیگه راستی عیدت مبالککککککککککک افتاب گشنگم

آسمان دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:07 ق.ظ http://www.skyradio.blogfa.com

سلام آوای عزیز
من از طریق وب آوا جان اومدم اینجا.
پستت رو خوندم و احساس کردم که پرت شدم به چهار پنج سال پیش... اون موقعی که تازه ازدواج کرده بودم. دقیقا همین احساسات رو داشتم ... دقیقا. با این تفاوت که ما با هم ازدواج کرده بودیم و به این راحتی ها نمی تونستیم همه چیز رو خراب کنیم ولی یادمه که سر چیزهای ساده ای مثل اینکه چرا فلان همکار خانومت برات جک اس ام اس می کنه چه الم شنگه ها یی به پا می کردم. البته این رو بهت بگم که بعد از پنج سال که به اون روزها فکر می کنم خنده ام می گیره حسابی :) آخه وقتی خودم رفتم سرکار و جو محیط های کاری و رفتارهای خانومهای همکارم رو دیدم، متوجه شدم که لزوما بعضی چیزهای نیت بد پشتشون نیست آخه اولش من با دید بد به رفتارهای خانوم های همکارم با آقایون نگاه می کردم و فکر می کردم که همشون منظور دارن ولی بعد از مدتی که همه شون رو بهتر و بیشتر شناختم دیدم نه بابا، اینجوریا هم نیست. ضمن اینکه من به یه موضوع خیلی خیلی مهم پی بردم اون هم اینکه: خانوم ها و آقایون بسیار بسیار با هم متفاوت هستند و نمی شه در همه شرایط از همشون توقع یه رفتار یکسان رو داشت.

آوا دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ق.ظ

میخوای جامو باهات عوض کنم یه خورده تعطیلات داشته باشی؟یعنی تعطیل هفتگی هم نداری؟
من واقعا مواقعی که چه مسافرتی و چه ماموریتی میام تهران بیشتر از ۱۰ روز نمیتونم اونجا دوام بیارم.تحمل سرعت ودوندگی در اون حد رو تو زندگی ندارم.یکی از دوستام تو وزارت خونه هم میگفت ما با وجود این همه جاهای دیدنی و فضاهای سبز توی تهرون هنوز خودمون نرفتیم سراغشون.یعنی واقعا فرصت نمیشه؟
ولی من عاشق اون مسیر کرج به تهرانم که شاخه های درختا رفتن تو هم و تموم جاده سایه است.واسه من که دور تا دورم کویره این منظره ها خیلی ناب و عالیه.
آقا جان اینجا چرا شکلک نداره؟میخوام.من بی شکلک لالم بابااااااااااااااااااااااا.
آیکون جیغ و مو کندن و اینا...در اعلام اعتراض
راستی آفتاب درخصوص مسایل حسادت برانگیز...زیاد (یا بهتره بگم اصلا)بهش فکر نکن من یه مدت بابت این قضیه واقعا دچار بحران و بیماری روحی شده بودم و داشتم زندگیمو از دست میدادم.همیشه به این فکر کن که کسی که بخواد بد باشه و کاری رو بکنه میکنه حتی اگه تو شیشه نگهش داری.پس ...بیخیال...

ممول دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 09:14 ق.ظ http://joojoo4me.persianblog.ir

سلام عزیزم.
عیدت مبارک

یک زن دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 02:08 ب.ظ

عزیز دلم آدرسم را به مونس دادم
ممنونم که حواست به من هست وگرنه تا حالا افتاده بودم

دوستت دارم

عسل (سمفونی حماقت) سه‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ق.ظ http://www.gillasseabi.blogfa.com

حرف منم همینه . . .
همیشه در مقابل هر نکته مثبت یک نکته ی منفی هست . . . شایدم بیشتر !!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد