به پایان می رسیم؟...

بعد از ۳ روز!! سابقه نداشته!هرچی زنگ می زنی و حرف می زنی جری تر می شم! امشب 2 ساعت در مورد کار من بهم مشاوره ی زوری دادی!  بعدشم به روم آوردی که "کاش یه صدم ثانیه به این فکر می کردی که چرا من برای کاری که سودی هم برای خودم نداره این قدر وقت می ذارم!!"

آره فکر کرده بودم! و نتیجه اش این بود: احتمالن اون متن 360 رو خونده بودی و می خواستی خودتو تبرئه کنی و بهم بگی فقط واسه کار خودت و بیزنس نیست که با منی!(متنم خلاصه ای بود از پست قبلی)

 بهت گفتم "ممنون که وقت گذاشتی ولی من از شما مشاوره نخواستم!"

خیلی بد برخورد کردم...بعد از 3 روز...باورت می شه؟!

خودمم باورم نمی شه! قهر های من ماکسیمم ۱ وز طول می کشید...این بار ولی...سعی و تلاش تو بیهوده بوده...دوباره بعد از ۲ ساعت گفتگوی تلفنی و رد و بدل کردن نظرات(که البته  نظرات من همش در مخالفت با تو بود!!) وقتی یهو پرسیدی "حالا تو خوشگل ِ موفق کی هستی؟!" به جای این که مثل همیشه بگم "تو"، زدم به صحرای کربلا و گفتم" ترجیح می دم از این به بعد فقط در مورد همین مسایل کاری با هم صحبت کنیم!!..."

که گفتی"امیدوار بودم بعداز ۲ ساعت گفتگو نظر دیگه ای داشته باشی و ۲باره این موضوع رو مطرح نکنی که من دیگه جون بحث ندارم!"

گفتم "بحثی نیست...فقط خواستم در جریان باشی..."

گفتی" آفتاب نسخه نپیچ!!"

گفتم" نه! برای خودم نسخه می پیچم! تو مثل همیشه آزادی هرجور دوست داری رفتار کنی..."

گفتی" برای خودت هم نپیچ! چون این نسخه پیچیدن ها نتیجه ی تصمیم گیری احساسی و وابسته به زمانه!"

گفتم "به خودم مربوطه! ولی دیگه در موردش حرف نمی زنم...شب به خیر!"


متوجه شدی که این سومین شبیه که موقع خداحافظی تو می گی "می بوسمت عزیزم" و من فقط سکوت می کنم؟...این سومین پستیه که می ذارم و توش از" دوستت دارم" حرفی نمی زنم؟

آخ که کاش می دونستی چه قدر دردناکه برام ...

"و ما همچنان دوره می کنیم

شب را و روز را

هنوز را..." 

نوشته شده در دوشنبه 14 مرداد1387ساعت 3 قبل از ظهر توسط آفتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد