!!??so what

باز نمی دونم چمه!!نه اشتباه نکنین! این دفعه هیچ ربطی به جوجو نداره...نمیدونم چرا گاهی وقتها می زنه به سرم و دچار افسردگی و پوچ گرایی مزمن می شم! همش به خودم می گم آدما زنده هستن و زندگی می کنن که چی بشه؟ خودشونو واسه پول می کشن که چی بشه؟...میرن دور دنیا رو می گردن که چی بشه؟!اصلن خوش می گذرونن که چی؟ بعضی وقتها(مثل الان)احساس می کنم هیچی خوشحالم نمی کنه...حتی اگه همین الان جوجو در طی یک عملیات انتحاری به من پیشنهاد ازدواج بده من چی کار می کنم؟!! (امیدوارم الان این کارو نکنه چون من بهش جواب منفی می دم و بعدش عین سگ پشیمون می شم!!) اصلن ازدواج کنیم؛ بچه دار بشیم، بچه رو با هزارتا  بد بختی بزرگ کنیم...بعدش که چی بشه؟ اصلن هی بهار، تابستون ، پاییز و زمستون... که چی؟!!

تورو خدا نیاین بهم بگین همه ی اینا واسه اینه که ایمانم قوی نیست! خوب  اومدیم ایمانم هم قوی بشه، به زندگی پس از مرگ اعتقاد پیدا کنم...مگه اون دنیا قراره چه خبر باشه که این دنیا نیست؟!برابری و این حرفها هم که همش کشکه! چون بهشت هم می گن چند طبقه داره! اونجا هم اختلاف طبقاتی؟!تازه دیگه اونجا کسی هم نمی میره که از ترس جهنم بخواد آدم خوبی باشه! دیگه ببین چه شود! همین جوریش که همه از آتیش جهنم و عذاب الهی می ترسیم مثلن، داریم خرخره ی همو می جویم...فکر کن که دیگه اون ترس هم نباشه!

**از جوجو هم خبری نیست...نه این که خبری نباشه...هست...یعنی خوبه...این هفته خیلی پیشش بودم، دوباره یه موضوعی پیدا کردم  که بهش گیر بدم و قهر کنم و اون هم به خاطر من مسافرت چهار روزه اش رو تبدیل بکنه به دوروز و روز دوم برگرده که پیش هم باشیم!! و اون هم که کارشو خوب بلده...تلفن جواب ندادن و موبایل خاموش کردن و" دست از سر من بردار" و "تو از جون من چی می خوای" و" بذار برم دنبال زندگیم" های من هم اثرش فقط این بود که اون از مسافرت برگرده و دو ساعت منت کشی کنه به قول خودش و بعد هم من بعد از کلی ناز کردن برم خونشون هندونه بخوریم با هم و پیپ بکشیم و فرداش هم بریم درکه و ناهار بخوریم توی یه فضای رمانتیک به همراه گوجه سبز که passion(شما بخونید علاقه!!) مشترک من و جوجوئه! یعنی اگه هیچی تو این دنیا نباشه که ما در موردش تفاهم داشته باشیم در مورد این یکی در کمال تفاهم هستیم! جوری که هیچ کدوم هم حاضر نیستیم به خاطر اون یکی فداکاری کنیم و خودمون یه دونه کمتر بخوریم!!

**خسته شدم از این لقب "جوجو" واسه جوجو!! دارم فکر می کنم لقبش یه کمی لوس و سوسولیه! می خوام یه لقب دیگه بهش بدم که هم رمانتیک باشه هم به خصوصیاتش به خصوص غیرتی بودنش  بخوره...شما چی پیشنهاد می کنین؟( لطفن مودب باشین!)

 دیروز اگه بدونین سر صندل پوشیدن من چه اداهایی در آورد! می گفت هر مردی که رد می شه یه جوری به پای لاک زده و صندلت نگاه می کنه! ای بابا...این روزا با این همه پیشرفت و اینترنت پر سرعت و هزارتا کانال ماهواره که با یه پروگرام ساده باز می شه فکر نمی کنم  یه پسر ۵ ساله هم به صندل و پای بدون جوراب یه دختر توجهی بکنه!

**اگه بهش نگم خیلی عاشقشم و خیلی دوسش دارم و اون تنها عشق روی زمینه برای من، نمی تونم پستمو ببندم...

دوستت دارم زیباترین عشق روی زمین...تا همیشه...و هنوزم تنها دلیل نفس کشیدن و زنده بودن من ، وجود نازنین توست...  

نوشته شده در یکشنبه 18 فروردین1387ساعت 10 بعد از ظهر توسط آفتاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد