من نه منم!

جوجوی مهربونم

تا حالا نشده بود که این همه مدت نتونم بنویسم! من چه م شده آخه؟! وقتی صفحه ی وورد رو باز می کنم انگار وارد یه دنیای ناشناخته شدم! انگار نه انگار من دوساله دارم می نویسم! تازه تولد وبلاگم هم نتونستم حتا 1 کلمه بنویسم! حتا نتونستم بیام بهش تبریک بگم!

نمی دونم چرا همه ی وجودم شدی تو...همه ی زندگیم شدی تو...دیگه حتا نوشتن هم آرومم نمی کنه...فقط و فقط می خوام با تو باشم...با تو حرف بزنم، غذا بخورم، بخوابم، فیلم ببینم، بیرون برم،حتا دلم می خواد تنها شاگردم سر کلاس تو باشی و تنها همکارم توی محل کار هم تو! دلم می خواد تنها همسایه م توباشی...تنها عابر پیاده ی این شهر بی انتها و تنها راننده ی این خیابونهای طول و دراز ! تنها فروشنده ی همه ی مغازه ها و تنها عکس روی تمام بیل بوردها(حقا که از همشون خوشگل تر و دوست داشتنی تر هم هستی!...) تنها صدایی که از رادیو پخش می شه و تنها مجریِ تلویزیون! تنها مخاطبِ تمام ترانه هایِ عاشقانه... دلم می خواد تنها کسی که صبح بهش سلام می کنم و شب بهش شب به خیر می گم تو باشی...وااای خدایا من چه م شده؟! تو که از همون اولش همه ی دنیام بودی...حالا دیگه چه اسمی می تونم روت بذارم؟ انگار که دیگه هیچ "من"ی وجودنداره و همه چیز شده "تو"!


دوستان عزیزم منو ببخشید که نه می نویسم و نه بهتون سر می زنم...از صبح تا ساعت 9 شب سر کار هستم و وقتی می رسم خونه فقط می تونم به جوجو شب به خیر بگم و بخوابم...حس و حال نت اومدن هم ندارم...یه جورایی نت زده شدم...از همه ی اونایی که توی این مدت که نبودم خصوصی و غیر خصوصی حالم رو پرسیدن و نگرانم بودن ممنونم و معذرت می خوام که نگرانشون کردم.سعی می کنم از این به بعد حداقل با یه شعر هر چندوقت یک باز به روز کنم... 

همتون رو دوست دارم...

نوشته شده در یکشنبه 3 خرداد1388ساعت 3 بعد از ظهر توسط آفتاب | 49 پرتو

نظرات 1 + ارسال نظر
رویا دوشنبه 27 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:44 ق.ظ http://roie.blogsky.com/

سلام گلم
رد پاتو که میبینم جای دیگه دلم خوش میشه که خوبی
امیدوارم نوشته بالا که قدیمیتره شامل حال الانتم بشه و راه عشق رو مستقیم به جلو بری
اونوقته که دلت مطمئنه درست اومدی
میبوسمت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد